در شگفتم که سلام آغاز هر دیداریست ، ولی در نماز پایان است . شاید این بدین معناست که پایان نماز ، آغاز دیدار است. 

   

 

 

paiiz 89.Y

 

عشق مانند نواختن پیانو است. ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری، سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی. 

  

 

 

paiiz 89.Y

 

انسان های بزرگ دو دل دارند: دلی که درد می کشد و پنهان است ، دلی که میخندد و آشکار است. 

  

 

paiiz 89.Y

  

 

هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست که متوجه شویم کسی که به آن اعتماد داشته ایم عمری فریبمان داده است.  

 

 

  

paiiz 89.Y

 

 

 

 

 

 

 بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم

اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم

کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود

کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش

را از نگاهش می توان خواند

کاش برای حرف زدن

نیازی به صحبت کردن نداشتیم

کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود

کاش قلبها در چهره بود

اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد  




بچه که بودیم اگه با کسی

دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت

بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم

بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم

بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه

بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود

بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه

بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود

بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم

بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم

بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی

بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند  



بچه که بودیم بچه بودیم  
بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم:

هیچ کس
نمی فهمد

بچه بودیم دوستیامون تا نداشت

بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره  


  

بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ؛

 دیگه همون بچه هم نیستیم   

 

 

سهراب گفتی:

چشمها را باید شست...

شستم ولی...

گفتی:  

جور دیگر باید دید

دیدم ولی...

 گفتی:

زیر باران باید رفت...

رفتم ولی...

  

  

او نه چشمهای خیس و شسته ام را...

نه نگاه دیگرم را ...

 

هیچ کدام را ندید!!!

 

فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:

 

"دیوانه باران ندیده !!!!!!!!"

........... 

 

 

        paiiz 89. N

                        
 
 
 
 

از بس که شکستم و ببستم توبه

                           فریاد همی کند ز دستم توبه  

 

دیروز به توبه ای شکستم ساغر

                          امروز به ساغری شکستم توبه  

 

جز وصل تو دل به هرچه بستم توبه

                         بی یاد تو هر جا که نشستم توبه  

 

در حسرت تو توبه شکستم صد بار

                      زین توبه که صد بار شکستم توبه...  

 

 

 

 

دل به دریا بستن هنر نیست ، حرمت قطره را نگه داشتن هنر بزرگی است . . . 

  

 

paiiz 89.Y

 

:)

 

همیشه دوست من هستی
چه شاد باشم
چه ناراحت
چه تنها باشم
چه در میان مردم

همیشه دوست من هستی
چه امروز تو را ببینم
چه یک سال دیگر
چه امروز با تو حرف بزنم
چه یک سال دیگر

همیشه دوست من هستی
هر چند با گذشت سال ها
تغییر خواهیم کرد
اهمیتی ندارد که من چه بکنم
یا تو چه بکنی
تا پایان زندگی
 

همیشه دوست من باقی خواهی ماندخداوندا نمیدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است... چه رنجی می کشد انکس که انسان است و از احساس سرشار است  

 

  

paiiz 89.Y

 

...

 

آدمکی از چوب خواهم ساخت...که نه چیزی بگوید...و نه چیزی بخورد...تنها...با چشمهای ثابتش،نگران دوردستهاست...و شاید!...به یاد می آورد...که روزگاری برگهای کوچک و زیبا داشته،برگهایی که نفس می کشیدند...ریشه هایی که شیره خاک را می مکیدند...آدمک چوبی از درخت دور افتاد...و به آدمها نزدیک شد...اما افسوس که نه آدم شد نه درخت...!!! 

 

  

paiiz89.Y