سهراب گفتی:

چشمها را باید شست...

شستم ولی...

گفتی:  

جور دیگر باید دید

دیدم ولی...

 گفتی:

زیر باران باید رفت...

رفتم ولی...

  

  

او نه چشمهای خیس و شسته ام را...

نه نگاه دیگرم را ...

 

هیچ کدام را ندید!!!

 

فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:

 

"دیوانه باران ندیده !!!!!!!!"

........... 

 

 

        paiiz 89. N

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد