از چی بگم؟!

همش این روزا دونقطه خط صافم.

خدایا کمک کن درست تصمیم بگیریم.

:|

خسته ام


ادامه نوشته

هیچی

من برگشتم که دوباره هر از چند گاهی بنویسم.

دلم واسه دوستام تنگ شده.

از روزایی که گذشت فقط اینو دارم که بگم تصمیم گرفتیم ارشد بخونیم.

اما من میخوام بزنم زیرش حس درس ندارم.

هنوزم نشستم منتظر!

عزاداریا قبول التماس دعا...

...

خیال کن.
ادامه نوشته

وقتی تو نبودی.

من و خدا....

ادامه نوشته

تو.

دستهایم را تا ابرها بالا برده ای


و ابرها را تا چشمهایم پایین


عشق را در کجای دلم .....


پنهان کرده ای که :


   هیچ دستی به آن نمیرسد !

 

لباس نو

نه هوای تازه و نه لباس نو می خوام

هفت سین من تویی،من فقط تو رو می خوام

دلم امشب از خدا جز تو هیچی نمی خواد

کاش یکی ما دو تا رو با هم آشتی می داد

شب عیدی آسمون وقتی که می باره

بیشتر از شبای پیش عطر قرآن داره

ببین امشب قلبم مثل آیینه روشنه

آیینه ی زلال من دیدنت عید منه

سال نو یعنی تو،وقتی از در تو میای

نذر کردم امشب،سفره چیدم که بیای

سال نو یعنی تو،وقتی از در تو میای

نذر کردم امشب،سفره چیدم که بیای

شب عیدی آسمون وقتی که می باره

بیشتر از شبای پیش عطر قرآن داره

ببین امشب قلبم مثل آیینه روشنه

آیینه ی زلال من دیدنت عید منه

شادی از تقویمم بی تو رفت و بر نگشت

انتظارت منو کشت توی سالی که گذشت

شادی از تقویمم بی تو رفت و بر نگشت

انتظارت منو کشت توی سالی که گذشت...

دلنوشته.

ناگهان وقت رفتنت باشد

مرد هم گریه میکند وقتی

سر من روی دامنت باشد...

من.

خوب گوش بده.

ادامه نوشته

امشب

سلام.

دلم خییلی تنگ شده.

ادامه نوشته

پیدا شدم

من او بودم

من او شدم

با او بودم

بي او شدم

در عشق او چون او شدم

زين رو چونين بي سو شدم

زين رو چونين بي سو شدم

در عشق او چون او شدم

چون او چون او چون او شدم

شيدا شيدا شيدا شدم

شيدا شيدا شيدا شدم...

مبارک...

مریضم کرده تنهایی.

ادامه نوشته

امشب


ادامه نوشته

آموزش اخلاق در مدارس!

سلام دوستیا.خوبین؟

چند روز پیش تو ماشینمون مامانم و آبجی کوچیکم داشتن حرف میزدن که حرفاشون خیلی برام جالب بود:

آبجیم گفت:مامان تو سالن مدرسه مون رگال!! گذاشتن که لباسامونو آویزون کنیم!

مامان:چه خوب پی لباساتونو اونجا آویزون میکنید؟

- :آره مامان.اما کلاس سومیا میان کاپشنای مارو میندازن زمین کثیف میشه مال خودشونو آویزون میکنن.با هم دعوامون میشه!

- :خب برین به خانومتون بگید که یه فکری کنن!

- :گفتیم.خانوم گفت شما هم مال اونارو بندازین زمین مال خودتونو آویزون کنید!!!!

اینم از آموزش اخلاق و تربیت فرزندان در کنار تعلیم و علم آموزی!!

 

 

باز گشت؟!

سلاااام به همه دوستای خوب و همه رفیقای نیمه راهم!شکلک عروسک

دلم خیلی واسه وبمون تنگ شده بود!

اومدم این دفعه یه وب فعال داشته باشم.

دوستامو دوباره پیدا کنم و ازشون خبر بگیرم!

کلی اتفاق این مدت افتاده!حرفای در گوشی رمز دار میشن و حرفای معمولی نه!

راستی یکی به من بگه چرا میل ها و مسنجر این روزا واسه من خیلی مشکل داره؟!

شمام مشکل دارییین؟

 

آره میدونم

...

ادامه نوشته

علاقم به تو

سلام خانوم خانوما....

ادامه نوشته

آه... باران.

آه... باران

آه... باران

ای امید جان بیداران

بر پلیدی ها که عمریست در گرداب آن غرقیم

آیا چیره خواهی شد؟

ادامه نوشته

گفتگوی دل با خدا

خدایا...

ادامه نوشته

اشکها

آری گلم

          دلم

                  حرمت نگه دار

       کاین اشکها

خونبهای عمر رفته ی من است...

جان دادم.

درد من حصار برکه نیست

          دردم زیستن با ماهیانیست که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده...


جان در کوی عاشقی دادم.

همش همین بود.همین.

....

ادامه نوشته

دست دستور دل

شباهنگ من بود و تسبیح شب

من از جنگل و بیشه ها میگذشتم

تنم خسته جان و شب آسوده بود

در این صفحه ی تلخ این خستگی

به هر سو هر جا که شد می دویدم

و آهسته بر زانوی نیمه جان امر کردم :

به هر جا

به هر سو

به هر سرزمینی کو  رو نهادی

مبادا بر این دشت پست 

مبادا بر این ارض رذل

سر بندگی رو بر آری

اگر دست دستور من تورا میکشاند به دنبال خویش

مرا دست دستور دل

گهی میکشاند به دنبال تو

گهی میدواند به دنبال هیچ....

فقط با تو

به سر شوق سر کوی تو دیرم

به دل، مهر مه روی تو دیرم

بت من، کعبه من، قبله من

تویی هر سو نظر سوی تو دیرم

 

کسی که ره به بیدادم بره  نی

خبر بر سرو آزادم بره  نی

تمام خوبرویان جمع گردند

کسی که یادت از یادم بره نی...

ادامه نوشته

گر شود آگه ز اندیشه ی ما

...

ادامه نوشته

...

صبا گر چاره داری....


شب از جنگل شعله ها می گذشت

حریق خزان بود و تاراج باد

من آهسته در دود شب رو نهفتم

و در گوش برگی که خاموش می سوخت گفتم

مسوز این چنین گرم در خود مسوز

مپیچ این چنین تلخ بر خود مپیچ

که گر دست بیداد تقدیر کور

ترا می دواند به دنبال باد

مرا می دواند به دنبال هیچ....

میسوزدم جان...

دل ز دستم رفت و جان هم ، بی دل و جان چون کنم          سر عشقت آشکارا گشت ، پنهان چون کنم


هر کسم  گويد  که  درمانی   کن   آخر     درد   را            چون به دردم دائما مشغول ، درمان چون کنم

 

چون  خروشم  بشنود  هر بی خبر ، گويد  خموش             می‌تپد دل در برم ، می‌سوزدم جان چون کنم



سلام.

سالگردمون مبارگ خانومی چه روز خوبی بود.

خیلی ازت راضیم.از خدا میخوام طوری باشم که تو هم ازم همیشه راضی باشی.

فعلا.

صبا گر چاره داری وقته وقت است

که درد اشتیاقم قصد جان کرد....

یه سورپرایز کوچولو!

حدس بزن کجای این دنیای مجازیه!

بگرد و پیداش کن!!همین عزیزم!

سالگردمون مبارک!!

ادامه نوشته

عشق داند

در نظر بازی ما بی خبران حیرانند          من چنینم که نمودم   دگر ایشان دانند

عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولی         عشق داند که در این دایره   سرگردانند

    سلام بعد از مدتها

کاش تاریخ تکرار نشه...