از چی بگم؟!
خدایا کمک کن درست تصمیم بگیریم.
:|
خدایا کمک کن درست تصمیم بگیریم.
:|
دلم واسه دوستام تنگ شده.
از روزایی که گذشت فقط اینو دارم که بگم تصمیم گرفتیم ارشد بخونیم.
اما من میخوام بزنم زیرش حس درس ندارم.
هنوزم نشستم منتظر!
عزاداریا قبول التماس دعا...
دستهایم را تا ابرها بالا برده ای
و ابرها را تا چشمهایم پایین
عشق را در کجای دلم .....
پنهان کرده ای که :
هیچ دستی به آن نمیرسد !
مرد هم گریه میکند وقتی
سر من روی دامنت باشد...
دلم خییلی تنگ شده.
من او بودم
من او شدم
با او بودم
بي او شدم
در عشق او چون او شدم
زين رو چونين بي سو شدم
زين رو چونين بي سو شدم
در عشق او چون او شدم
چون او چون او چون او شدم
شيدا شيدا شيدا شدم
شيدا شيدا شيدا شدم...
چند روز پیش تو ماشینمون مامانم و آبجی کوچیکم داشتن حرف میزدن که حرفاشون خیلی برام جالب بود:
آبجیم گفت:مامان تو سالن مدرسه مون رگال!! گذاشتن که لباسامونو آویزون کنیم!
مامان:چه خوب پی لباساتونو اونجا آویزون میکنید؟
- :آره مامان.اما کلاس سومیا میان کاپشنای مارو میندازن زمین کثیف میشه مال خودشونو آویزون میکنن.با هم دعوامون میشه!
- :خب برین به خانومتون بگید که یه فکری کنن!
- :گفتیم.خانوم گفت شما هم مال اونارو بندازین زمین مال خودتونو آویزون کنید!!!!
اینم از آموزش اخلاق و تربیت فرزندان در کنار تعلیم و علم آموزی!!
دلم خیلی واسه وبمون تنگ شده بود!
اومدم این دفعه یه وب فعال داشته باشم.
دوستامو دوباره پیدا کنم و ازشون خبر بگیرم!
کلی اتفاق این مدت افتاده!حرفای در گوشی رمز دار میشن و حرفای معمولی نه!
راستی یکی به من بگه چرا میل ها و مسنجر این روزا واسه من خیلی مشکل داره؟!
شمام مشکل دارییین؟
آه... باران
ای امید جان بیداران
بر پلیدی ها که عمریست در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد؟
خدایا...
دلم
حرمت نگه دار
کاین اشکها
خونبهای عمر رفته ی من است...
دردم زیستن با ماهیانیست که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده...
جان در کوی عاشقی دادم.
من از جنگل و بیشه ها میگذشتم
تنم خسته جان و شب آسوده بود
در این صفحه ی تلخ این خستگی
به هر سو هر جا که شد می دویدم
و آهسته بر زانوی نیمه جان امر کردم :
به هر جا
به هر سو
به هر سرزمینی کو رو نهادی
مبادا بر این دشت پست
مبادا بر این ارض رذل
سر بندگی رو بر آری
اگر دست دستور من تورا میکشاند به دنبال خویش
مرا دست دستور دل
گهی میکشاند به دنبال تو
گهی میدواند به دنبال هیچ....
به سر شوق سر کوی تو دیرم
به دل، مهر مه روی تو دیرم
بت من، کعبه من، قبله من
تویی هر سو نظر سوی تو دیرم
کسی که ره به بیدادم بره نی
خبر بر سرو آزادم بره نی
تمام خوبرویان جمع گردند
کسی که یادت از یادم بره نی...
شب از جنگل شعله ها می گذشت
حریق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دود شب رو نهفتم
و در گوش برگی که خاموش می سوخت گفتم
مسوز این چنین گرم در خود مسوز
مپیچ این چنین تلخ بر خود مپیچ
که گر دست بیداد تقدیر کور
ترا می دواند به دنبال باد
مرا می دواند به دنبال هیچ....
هر کسم گويد که درمانی کن آخر درد را چون به دردم دائما مشغول ، درمان چون کنم
چون خروشم بشنود هر بی خبر ، گويد خموش میتپد دل در برم ، میسوزدم جان چون کنم
سلام.
سالگردمون مبارگ خانومی چه روز خوبی بود.
خیلی ازت راضیم.از خدا میخوام طوری باشم که تو هم ازم همیشه راضی باشی.
فعلا.
صبا گر چاره داری وقته وقت است
که درد اشتیاقم قصد جان کرد....
بگرد و پیداش کن!!همین عزیزم!