نقل مکان میکنیم


(☆ روزانه های گلی خانوم ☆)


moving

من اگه بگم دوباره دارم اسباب کشی میکنم از این بلاگ چی میگین؟!!!!!!!

میدونم تاحالا دو، سه باری اسباب کشی کردم .. اما شوشو دیگه به خاطر ازدیام درسها نمیتونه آپ کنه .. و دوست دارم این بلاگت رو بذارم کنار همینطوری بمونه برامون ... چون هردومون توش نوشتیم ... میخوام یادگاری بمونه ...

منم میرم یه جای دیگه شروع میکنم به نوشته های روزانه م ... خبرتون میکنم : )



- ولی یه مدت باید دور باشم . از همه چی . تا بتونم خودم رو که گم و گور شدم توی این دنیای مجازی و دنیای واقعی رو پیدا کنم .. ببینم کجام .. چی میخوام .. چی هستم .. مرز بین این دوتا دنیا رو گم کردم .. میدونم یه مرزی داشت .. اما دیگه نداره .. و من .. این وسط دارم زنده به گور میشم ..


تفلد شوشو (قسمت سه) / عیدی

سلام! خوبین؟

.................................

تو پست قبلی نوشته بودم که حس ش نیست برنامه ریزی هایی که کرده بودم برای تفلد شوشو رو انجام بدم . ولی یوهوءکی(؟) حس ش اومد!

شب قبلش که شوشو و من همه ش بیدار بودیم شوشو درس میخوند چون 8 صبح ش امتحان داشت .

منم بیکار فیلم میدیدم و آشپزی میکردم ... و ساعت 8 رسوندمش دانشگاهش

بعد که اومدم خونه .. تا ساعت 11 صبح وقت روی برنامه هایی که ریخته بودم کار کردم :

یه خونه ی کوچولو درست کردم با ملافه و چادر و متکی و پشتی و صندلی و نخ کاموا و (+) ... ل و ل خیلی باحال شد! یه عالمه هم قلب های کوچولو با ورقه های مجله های مختلف در آوردم و به نخ چسبوندم .(+) (+)

و با هاشون خونه ی کوچولومون رو تزیین کردم .

دوتا شمع هم گذاشتم داخل ش .. و یه دسته گل که با دستمال کاغذی درست کرده بودم و بهش عطر زدم

و یه پرنده ی کاغذی درست کردم و یه قفس براش با  چندتا ورق باریک رنگی و سر دبه ی ماست درست کردم خیلی باحال بود. اگه بخوایین میتونم طرز درست کردنش رو بذارم!!!

بادکنک نداشتیم واسه همین با کاغذ رنگی یه عالمه درست کردم و از سقف آویزان کردم! (+) میدونم من خیلی عجیبم =))))


چون شب ش خواب نبودیم اصلا .. شوشو هم که ساعت 2 اومدم و کنارم خوابید و نزدیک های غروب بیدار شدیم . . رفتیم بیرون و کیک خریدیم (+)

و شب برگشتیم و رفتیم توی خونه ای که براش درست کرده بودم .. خیلی خوش گذشت ... خیلی ! مرسی خدای مهربون : )


.................................

ما که برای عید رفتیم خونه ی مامان و بابای شوشو .. داداش کوچولوی شوشو و خانومی ش و داداش بزرگه ش و دوتا دیگه از فامیل های جاری م هم اومده بودن .

و بنده هم یه شیرینی درست کردم که خیلی با استقبال شدیـــــــــــد مادر شوهر در اومد!!! و کلی بحث کردن سرش و ... من دیگه کاملــــــــــــــــــــــــــــا از شیرینی بردن به خونشون منصرف شدم!  نمیگم خوشمزه بودن! نه! ولی خوب ... جاری م که دوتا از بیسکوییت هام رو خورد و انقدره تعریف کرد! الهی خیلی مهربونه!!!

یعنی وقتی درست کردم:

گفتم : شوشو این ها خیلی بد شده ها! میخوای نبریم ..

شوشو: نه بابا خیلی هم خوبن! اگه کسی نخورد خودم میخورمشون!

من :

ماهی و سبزی پلو درست کرده بودن . خیلی خوشمزه شده بود! و یه عالمه هم عیدی دادن (بهترین قسمت عید!)

بعد از شام راه افتادیم چونکه من دانشگاه داشتم . ساعت 3 صبح رسیدیم! خیلی بد شد . نتونستم بیدار شم برم کلاس صبح م رو . ولی خوب بیخیال .

عکس سبزی عیدشون (+)

تخم مرغ ها (+)

شیرنی های خوشمزه (+) و اسفند (+)

چند ساعت قبل از عید هم با جاریم و داداش شوشو رفتیم قدم زدیم توی یه پارک قشنگ (+) ولی خیلی هوا سرد بود!

.................................



- توی یکی از کلاسام میانگین امتحان کل کلاس شد 50 درصد! یعنی دیگه اندشـــه ها!!

- دندون عقل م داره در میاد .

- من اصلا به عید نوروز اعتقاد ندارم .. ولی امسال واقعا سال میلادی بدی داشتم .. برای من روز تفلدم شروع سال جدیدمه! بهترین راه برای شروع یه سال تازه :) ... و تا اون روز دیگه چیزی نمونده!


- موهامو چند روز پیش همینطوری هوس کردم کوتاه کنم .... و گند زدم !! یه طرف کوتاه و یه طرف بلند! خیلی باحال شده!!! و رنگش هم کردم . یه جورایی قهوه ای روشن شده . خوشم میاد ازش .  ولی این چهارشنبه دارم میرم آرایشگاه که کوتاهه کوتاهش کنم! عاشق موهای کوتاهم! و خدا رو شکر شوشو از اونایی نیس که بگه : زن فقط باید موهای بلند داشته باشه!



تفلد شوشو (قسمت دو)

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد اولا مرسی از اونایی که تبریک گفتن تفلد شوشو خان رو! smile emoticon kolobok


اینم قسمت دویٌم . خوب راستش من کلی برنامه ریخته بودم ولی به علت یه سری دلایل (درس و دعوا و استرس و ...) نشد انجامشون بدم .

فوقش چهار ماه دیگه که سالگردمونه انجامشون میدم ایشالله ... شاید هم فردا گرفتم


ولی خوب این شیرینی ها رو از سایت "آشپزخانه کوچک من" که توی لینک هام هست درست کردم

مرسی لیلا خانومی!!! (+

البته شیرینی های من یکمی مدلش فرق میکنه و مزه ش هم بد نبود .

به لیلا خانومی که هیچوقت نمیرسم مـــــــــــــن !! ل و ل


هدیه ای که آنلاین سفارش دادم همچنان در راهه و نرسیده


ولی امروز رفتم کتابفروشی واسه ی 2 ساعت! از بیکاری دیه ..

واسه خودم یه کتاب خریدم و واسه شوشو هم یه دونه خریدم Happy Dance

خیلی خوشالم که برم کتابم رو بخونم این یه هفته که تعطیلم .

وقتی هدیه ش رو دید انقدره خوشال شد!!!!!!!!!! الهــــــی


کتاب شوشو رو اینجوری کادو کردم با کاغذ رنگی (+) و یه گل هم بهش چسبوندم

یه tag کوشولو هم درست کردم براش و وصلش کردم بهش (+) و اینجوری شد (+)



شما عید چی کار میکنید؟ من که تو عمرم فقط یه دونه عید رو یادمه که گرفته باشیم!

ما اصلا عید رو جشن نمیگرفتیم تو خانواده مون .. فقط عید فطر و یعنی اصلا بلد نیستم سبزی بکارم و درست نمیدونم چی چی ها باید گذاشت سر سفره .

ولی حالا یه شوشو ایرانی دارم و یکمی باید یاد بگیرم کم کم  ...

شاید سال دیگه خودم یه سفره درست کنم و بقیه رو دعوت کنم خونمون give_heart.gif

ما که عید میریم خونه ی مامان و بابای شوشو . میخوام شیرینی درست کنم ببرم .

اگه گند نزنم مثل همیشه



- گلی : این ته قوطی کرم بادوم زمینی هنوز یکمی مونده ... میخوام ریکس کنم (به قول فیلم سن پیترزبرگ) و بیسکوییت درست کنم . عیبی نداره؟ whistling

- شوشو: آمم .. نه اشکال نداره! smile emoticon kolobok فقط قبلش یه ساندویچ کرم بادوم زمینی و مربا برام درست میکنی؟

- گلی: چطور انقدر میتونی به من آشپزی من اعتماد داشته باشی تو آخه؟!!!




خلاصه ... اینم عکس بیسکویت های بادوم زمینی من (+) خوشمزه شدن!

دستورش رو میذارم توی ادامه ی مطلب



این روزا خبر خاصی نیست . صبح پا میشم آشپزخونه تمیز میکنم

و شب دوباره تبدیل میشه به میدون جنگ  girl_haha.gif



اینم نقاشی (همه رو روی ورق صورتی پررنگ کشیدم) رو چند دقیقه پیش کشیدم (+)

و این (+) و این نی نی کوشولو که معلوم نیس داره کجا میره (+) ل و ل

این نوشته رو هم چسبوندم که نوشته ی روش بیشتر باعث میشه انرژی بگیرم و برم دنبال هر چی که میخوام (+)


راستی من .. به احتمال زیاد دیگه واقعا رشته م رو عوض میکنم..یعنی میخوام یه چیزی بخونم که خیلی وقته بهش علاقه دارم و نقاشی رو در کنارش ادامه میدم . صد در صد که شد میگم Flower

خیـــــــــــــــــــــلی این رشته رو دوست داشتم ولی پدر و مادر عزیز   بنده هیچ وقت اجازه ندادن وارد این چیزا شم .


شوشو هم خفن سرش تو لپ تاپ و کتابه و امتحان داره فردا صبح .

موفق باشی عسیسم <- این شوشو هست مثلا



شاد باشین دوستای عزیزتر از جونم



خیلی بعد نوشت: گل هایی که روی کادو شوشو زدم رو کش رفتم و  با یکی از نقاشی قدیمیم و نوار چسب سفید یه تیکه کارتون یه bookmark درست کردم برای لای کتابی که تازه خریدم . اینجوری شده (+)


ادامه نوشته

تفلد شوشو (قسمت یک)


روز تفلد شوشو صبح که رفتم دانشگاه، 7 شب برگشتم!!!  !  وقتی هم که من نبودم مامان و بابا و داداشی شوشو اومدن خونمون! وایــــــــــــــ  نمیدونین چه جنگلی بوده خونمون! به فکرش هم که می افتم خنده م میگیره! خدا رو شکر که من خونه نبودم! !


رفتم تو راه واسه ی شوشو یه دسته گل خریدم . میدونم خیلی نارنجی دوس داره و این گل ها نارنجی ترین گل هایی بود که تونستم بخرم (+) و سلیقه به خرج دادیم و از قوطی رب که تموم شده به عنوان گلدون استفاده کردیم !!!

بعد اومدم خونه و نشستیم کیکی (+) که مامانش اینا آورده بودن خوردیم   (من عاشق کیک پنیرم!) با چایی و حرف زدیم و کارهای دیگه کردیم (whistling ) و من از خستگی دانشگاه و درس و اینا یکمی خوابیدم تا شوشو رفت نوشابه (+) خرید و برگشت و من رو بیدار کرد .

پیتزا سفارش دادیم (+) و نشستیم خوردیم و دوباره هی حرف زدیم و این چیزا Fiesta

مامان شوشو هم براش gift card آورد (+).   شاید آخر هفته هم بریم خرجشون کنیم .  منم برای شوشو یه چیزی آنلای سفارش دادم که فک کنم یه هفته دیگه تازه میرسه!!!


حالا این دو روز آخر هفته میخوام یه جشن درست حسابی واسه ی شوشو بگیرم ... اینجوری که نمیشه که!

شوشو مهربونم! تفلدت مبارک باشه عزیزم



- یکی از کلاس هام رو دارم میندازم . و دیگه واقعا دارم رشته م رو عوض میکنم به چیزی که چند ساله علاقه دارم .  ولی من هیچ وقت جرات نداشتم که عوض کنم رشته م رو ، چون احساس میکنم بازنده شدم .. ولی خوب این خانومی که باهاش حرف میزنم واقعا قانعم کرد که عوض کردن اشکالی نداره .. و باید بیشتر به خودم گوش بدم و ببینم چی برای خودم بهتره . انشالله که خیره

- راستی قضیه ی اون دختره هم اینکه ... من سال دیگه چون میخوام نزدیکتر به دانشگاه زندگی کنم باید برم خوابگاه با یکی دیگه . و متاسفانه یه سال باید از شوشو دور باشم .. شاید هم بیشتر ... میدونم قراره خیلی سخت باشه .. ولی خوب باید درس هام رو هم به یه جایی برسونم وگرنه از خودم متنفر میشم! حالا با این که به هم خورد . و دارم سعی میکنم یکی دیگه رو پیدا کنم ... ببینم چی میشه دیگه .. برام دعا کنید یه جای خوبی با یه نفر خوبی رو پیدا کنم . مرســــــــــی!


- قسمت دو رو هفته ی دیگه میزارم


- اینجا اعلام کردن میخواد سیل بیاد  :|


اینجوریاس دیگه :|


× اوضاع قاراشمیش ه !  http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_evil.gif  (عاشق این کلمه م . من رو یاد قرقروت میندازه!)

دختری که قرار بود باهاش زندگی کنم ... یکمی برنامه ها به هم خورد http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_idea.gif ... حالا شدم "گلی آواره" http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_sad.gif. خدایا به دادم برس! من واقعا نمیدونم باید چی کار کنم ! دعا کنید جور شه ... نمیخوام فعلا شوشو بفهمه چون استرسش صد برابر میشه http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_exclaim.gif

× شوشو هم امتحان مهمی داره و شب نخوافیده بوده . حالا باید تا 5 دقیقه دیگه برسونمش دانشگاهش و مگه بیدار میشه؟!! http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gif

× فردا امتحان دارم و تازه میخوام شروع کنم به درس خوندن خیر سرم  http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_mrgreen.gif

× آشپزخونه شده مثل میدان جنگ! http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_neutral.gif

× تفلد شوشو که فرداست . ولی به علت امتحان ها میخواییم هفته ی دیگه جشن بگیریمش.  http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_lol.gif 

میخوام تمام تزیینات رو خودم درست کنم http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_redface.gif    حالا عکس هاش رو میذارم اگه دیدم خوب در اومد .

× و یه تشکر ویژه از شما که انقدر مهربونین و از نقاشی هام تعریف کردین! http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_wink.gif خیلی جیگراتون رو عشقه!


نقاشی های قدیمی م



دیروز رفتم با جاری م دانشگاهش Happy Dance داره دندون پزشکی میخونه . رفتم کلاسش و دیدم روی چه آدم هایی کار میکنه و چجوری دندون پر میکنه و ... خیلی باحال بود! با نصف بچه های کلاسش هم آشنا شدم. خیلی آدم های باحالی بودن .

از ساعت 2 تا 6 با هم بودیم . راه رفتیم .. حرف زدیم .. درد و دل کردیم ... جاری من یکی از بهترین آدم های دنیاست خیلی دوستش دارم! امیدوارم همیشه موفق باشه و شاد و خوشبخت! آمین .

من هم شب قبلش نخوابیده بودم! حتی یه ساعت!  هنوز رسیدم خونه خوابیدم تا ساعت 10 صبح روز بعد! دیگه خودتون حساب کنید


امروز تمام اتاق رو تمیز کردم یعنی کلـــــــی لباس گوشه های اتاق و توی سبد ها ریخته بود و زیر تخت و ... همه رو جمع کردم و اتاق شد یه دسته گل   این عکس روی میزمه (+) و اینم تمام زندگی من! (+) توی همین سه بسته.

اینم یه رز کاغذی که سر کلاس درست کردم! (+)

زیر استکانی که یکی از دوستای مامانم 8 تاش رو برام بافت (+)


خواستم یکمی از نقاشی هام رو اینجا بذارم ... بعضی ها از خودمن بعضی ها رو کپی کردم چون ازشون خوشم میومد . بعضی ها جدیدن و بعضی ها قدیمی ..

* دخمل صورتی که حس ش نبود دست دومش رو بکشم (+)

* هیولایی که الان چند ساله پادشاهه و هیچ عشقی تو زندگیش نیست (+)

* یه هیولای دیگه (+) که هر شب زیر تخت تون خوافه

* گربه خان! (+)

* یه خانم خوشحال . خیلی خوشحال (+)

* نقاشی با ذغال (+)

* زمستون (+)

* نگران (+)... 

* اون شب خیلی ناراحت بودم (+)

* پنگوءن کوشولو (+) من عاشق این حیوون هستم چون خیلی زن سالاری ه. یعنی مادر بچه رو به دنیا میاره و میره پی خوش گذرونی و مرده باید بچه رو بزرگ کنه!!!

* موقع امتحانا (+)

* عشقولی با آقای برفی (+)

* من از این میترسم (+) هی فکر میکنم میخواد چشمام برگرده من رو ببینه 

* یه صحنه ی عاشقونه (+)

* سوسن خانوم . چشم عسلی . ابرو کمون (+)

* یه روز بد ...(+)

* این نقاشی رو با شوشو کشیدیم و کلی سرش خندیدیم . یادش بخیر (+)

* دخمل (+)

* مـــــــــــــــــــــــــــــــوش! (+)

* این یه شب که خوابم نمیبرد کشیدم(+) (+) موهاش رو خیلی بلند کشیدم (+)

* آقای ابر آسمون خیال من (+) خیلی بد اخلاق اما در عین حال خیلی مهربون

* این رو روز عروسیم کشیدم (همونطور که نوشتم توی این پست من و شوشو دوتا عروسی گرفتیم . یکی شهر ما یکی شهر شوشو اینا. هیچ وقت این کار رو نکنید!!!!!!!!!!!) این رو روز عروسی تو شهر شوشو کشیدم . که شب قبلش کلی بادوم زمینی خورده بودم! (+) یکی از چشام باد کرده بود مثل بادکنک . خیلی خنده دار بود!

* وقتی لباس شوشو رو میپوشم (+)البته این نقاشی یکم پیاز داغشو زیاد کرده .

* دست یک غــول مردم آزار (+)


همین! نقاشی هام اصلا قشنگ نیستن! میدونم! ولی خیلی آرومم میکنه نقاشی کشیدن ...





+ امتحانام رو واقعا گند زدم رفت! اگه دیدم اصلا نمرات خوبی نمیگیرم . میرم رشته م رو عوض میکنم .

+ یک سوم از نامه های خواهرهام و مامانم (+)

+ تفلد شوشو هجدهمه اسفنده !!


فعلا خدافس

هیچی زجر آورتر از این نیست که ...


هیچی زجر آورتر از این نیست که یه لیوان نوشابه رو با کلی ذوق میخوری و میبینی اصلا گاز نداره!! و مزه ی آب شکر میده!!!!!!

هیچی زجر آورتر از این نیست که صبح ها هر چی لباس عوض میکنی بری بیرون، یکی از یکی ضایع تره!

هیچی زجر آورتر از این نیست که ببینی یکی دیگه داره واسه شوشوت عشوه میرهfeeling beat up (همونی که داستان ش رو تعریف کردم تو یکی از پست ها)

هیچی زجر آورتر از این نیست که نتونی بری تفلد اعضای خانواده ت چون یه شهر دیگه هستن

هیچی زجر آورتر از این نیست که بدونی دو سال تو درسات عقبی! و معلوم نیست کی تموم میشه!

هیچی زجر آورتر از این نیست که به بقیه لازم باشه بفهمونی که چرا در آینده بچه نمیخوای

هیچی زجر آورتر از این نیست که روزهایی که میخوای با شوشو بری بیرون حتی لوازم آرایش ت هم باهات لج میکنن!

هیچی زجر آورتر از این نیست که پوست خشک داشته باشی!

هیچی زجر آورتر از این نیست که وسط کلاس قورقور کنی

هیچی زجر آورتر از این نیست که صبح ها بلند شی چشات مثل وزق باد کنه چونکه شب قبلش یا خیارشور خوردی یا بادوم زمینی

هیچی زجر آورتر از این نیست که یه عالمه درس خونده باشی واسه یه امتحان و بعدش ببینی افتادی!

هیچی زجر آورتر از این نیست که کلی زحمت میکشی روی غذا درست کردن و آخرش تشریف میبره تو سطل آشغال .

هیچی زجر آورتر از این نیست که به شوشو میگی من دارم چرت میزنم بیا باهام بخواب و میگه الان میام . ولی تو 3 ساعت دیگه بیدار میشی و میبینی هنوز سر لپ تاپ ه و تازه میگه: من میرم یه چرت بزنم

هیچی زجر آورتر از این نیست که وقتی که خوابت نمیاد باید بری توی تخت با شوشو بخوابی و اون بعد از 1 ساعت بلند میشه به کاراش میرسه و تو بعد از 5 ساعت بیدار میشی و از همه ی کارات عقب افتادی

هیچی زجر آورتر از این نیست که بدونی داره 23 سالت میشه! پیر شدی رفت گلی!

هیچی زجر آورتر از این نیست که با شوشو میری بیرون و خودت رو شیک کردی و بعد از 5 ساعت راه رفتن تو کفش های پاشنه بلند، پاهات شروع میکنه به سوختن و خون اومدن و تاول زدن و مجبورین برگردین (مگه مجبورت کردن اون کفشا رو بپوشی آخه؟)

هیچی زجر آورتر از این نیست که دست شویی داشته باشی (گلاب به روتون) و نتونی از پشت تلفن به طرف بگی من الان باید برم! چون طرف یه ریـــــز حرف میزنه girl_haha.gif

هیچی زجر آورتر از این نیست که بدونی دیگه شوشو تا آخر زندگی مون سه ماه تعطیلی نداره به خاطر درساش

هیچی زجر آورتر از این نیست که شوشو 4 روز پشت سر هم بشینه سر لپ تاپ ش و بازی کنه و حتی جوابت رو هم نده! 

هیچی زجر آورتر از این نیست که این دختر های هندی و چینی میخوان انقدر خودشون رو اروپایی و آمریکایی نشون بدن !! حالــــــــــــــــــــمو به هم میزنن!!!

هیچی زجر آورتر از این نیست که هوس شیرینی کنی و شیرینی نداشته باشی!!!!!!!!!!!!!!!

هیچی زجر آورتر از این نیست که بخوای بقیه رو ببخشی

هیچی زجر آورتر از این نیست که میبینی یه مرده که زن داره چشمش تو این و اونه

هیچی زجر آورتر از این نیست که اصلا نمیدونی چرا داری زیست میخونی و میخوای با مدرکش چی کار کنی . و همه هم چپ و راست میپرسن چی داری میخونی؟ چرا؟! smile emoticon kolobok

هیچی زجر آورتر از این نیست که وقتی میری شهر مامان و بابا، همه میگن چرا چاق نشدی؟ بلد نیستی غذا درست کنی؟ swoon2.gif

هیچی زجر آورتر از این نیست که هنوز میخوای با کسی درد و دل کنی شروع میکنه به نصیحت کردن




چقدر نوشتم! =)

امتحان + دانشگاه


نیشخند

من اومدم!!!!


این مدته راستش ننوشتم خیلی چون میدونستم خیلی وقت نمیکنم به همتون سر بزنم http://www.kolobok.us/smiles/he_and_she/girl_wink.gif. و دیدم نامردی هست که هی شماها سر بزنین و من نیام وبلاگاتون . نیگا چه خوفم من خجالت

ولی تمام نوشته هاتون رو خوندم این مدته و ایشالله شروع میکنم به نظر دادن کم کم 

خوب ... من این مدت واقعا هیچ کاری نکردم! همه ش خوابیدم و رانندگی کردم به دانشگاه و درس نخوندم و آشپزی نکردم و خونه رو شلخته کردم و نقاشی کشیدم و خوش بودم واسه خودم شماها چی کار کردین ؟!


سه روز پیش با شوشو رفتیم یه رستوران چینی واسه تنوع . غذاش عالی بود! give_heart.gifو همیشه این رستوران های چینی آخرش که رسید رو میدن یه fortune cookie هم میدن (یه مدل بیسکوییت هایی هستن (+) که توشون یه نوشته میذارن ..) .

نوشته ای که برای شوشو اومد خیلی باحال بود و منم یه قاب کوچولو براش درست کردم (+) با لباس قدیمی هام!!! و دوتا رز کوچولوی پارچه ای هم درست کردم چسبوندم گوشه ی چپش قلب . بعد هم شوشو چسبوندش بالای میز تحریرش نیشخند


تفلد پیامبر هم که بود شوشو رفت این کاپ-کیک ها رو درست کرد! (+) یــــــامـی!!!قلب منم براشون icing درست کردم با کره و پودر قند و شیر و این چیزا (+) خیلی خوشمزه شد smile emoticon kolobokجاتون خالی!


این کیفی هست که 4 سال پیش از دانشگاه خریدم وقتی مجرد بودم (+) میدونم عکس tinker bell روشه خیلی بچه گونه ست . ولی خیلی دوس ش دارم . و اینم وسایل های دانشگاهم . فقط یه دفتر دارم و یه binder صورتی و یه ماشین حساب و یه خودکار (+)  چقدر دانشگاه از این لحاظ خوفه! smile 
emoticon kolobok
* اون پرتغال بغلی الان 2 هفته س اونجاس


یادمه دبیرستان که میرفتم .. هر کتابیم 3 کیلو بود! 2mo5pow.gifمنم یکمی ظریفم، عذاب بود! روزی هم 7 تا کلاس داشتم و هر روز برنامه م مثل هم بود .. کمر واسه آدم نمیذارن دبیرستان های اینجا چشم


تا 5 ساعت دیگه باید رانندگی کنم برم دانشگاه . الان یک صبح ه !  هم امتحان فیزیک دارم فردا و هم امتحان life sciences ! خدا بهم رحم کنه !! هیچی بلد نیستم !!!!

تازه فردا باید اون مشاوره هم برم که تو پست قبلی تر درباره ش نوشتم ... خدا کنه به درد بخوره ..قیافه ی خانومه درســــــــــت مثل مادر شوشو هست! یکمی سخت باهاش درد و دل کردن به این دلیل


پ ن : من بازی وبلاگی میخوام!!!!

پ ن 2 : میدونم حتما میگین: گلی فارسی رو پاس بدارین، پس نزنین ... شرمنده این پست عجله ای بود دیه 


فهلا خدافس

متـرســ ـک

ســــــــــلام دوستای جیگمل خودم! قلب

همونطور که شوشو خان در پست قبل گفتن، من برگشتم!  خجالتخیلی خوشالم که رفتم!  کلی کار تو خونه بود و مامانمم حالش بدجور بد بود و فقط باید میخوابید . بغل الان یکمی بهتر شدن و خیلی خوشالم قلب . مرسی از دعاهاتون!!!

خواهرمم دست تنها بود ... خواهر فسقلی هام هم که خیلی خوشال شدن از دیدنم و الهی فداشون بشم خیلی عشقــــن! مامانم بهم یکمی بافتنی یاد داده نیشخند.. ولی از روز که اومدم بهش دست هم نزدم واسه همین فک کنم کلا فراموش کردم چجوری باید ببافم باقی ش رو! نیشخند (+)

خیلی ها واسه شون عجیب بود که چرا شوشو میگه "حق نداره دیگه اینجا بنویسه"زبان آخه من از بس بهش هی میگفتم: "شوشو این دوشنبه نوبت تو هست که آپ کنی ها! "... دیگه گفتم بیخیال! اینجا میشه واسه خودم و دیگه حق نداری بنویسینیشخند .. ولی میتونی بخونی! نیشخند ولــــــــــــی دیدم دوس داره بنویسه فقط مشکل اینکه من همیشه هر اتفاقی می افته مینویسم و دیگه چیزی نمی مونه واسه شوشو که بنویسه! کلی خندیدیم سر این قضیه .... قهقهه

اوضاع همه رو به راهه ... مامان گلی هم دیگه میتونه از تو تخت بلند شه و راه بره و سرفه هاش هم کمتر شدهبغل ... خونه یکمی شلخته شده و کلی درس روی هم انباشته شده ابله ...

الان شوشو رو رسوندم دانشگاهش . قراره ساعت ٣ برم دنبالش که بریم با رییس مون خدافسی کنیم . چون قراره یکی دیگه بیاد سر جاش نگران این رییس مون خیلی خوب بود! واقعا خانومه ناناسی بود! قلب خدا کنه بعدی هم خوب باشه ... ( من و شوشو هر دو "مثلا" مترجم هستیم اینجا . البته فقط ماهی یه بار میریم سر کار . از بس سرمون شلوغه دروغگو ... یا از تنبلی نیشخند)




این نقاشی رو یه بار که رفتیم شهر مامانم اینا با شوشو جون، کشیدم روی دستمال کاغذی (+) مترسکه مثلا.نیشخند

اینم یه دخمله روی دستمال کاغذی (+) .. از روی کتاب داستان خواهرام یاد گرفته بودم . زبان


این تخته سفید (+) رو هم گذاشته بودیم دم در (با چسب ی که باهاش اومده بود چسبودنمشخنثی) . شوشو هی میگفت این بالاخره می افته ها! منم لجبـــــــــــاز! گفتم عمرا بی افته! ... دیروز افتاد نیشخند




: یه روز معمولی که شوشو خونه س قبل از من . وارد میشم :

گلی: سلام!مژه

شوشو: (میاد بغلم میکنه و میندازم هوا) سلام!!بغل

: بعد میرم سمت آکواریوم :

گلی: اینا(ماهی ها) هنوز زنده ن؟منتظر

شوشو:  آره ... خنثی

از ماهی خسته شدیم دیگه ... خیلی زحمت میخواد و وقت چشم... تصمیم گرفتیم ماهی هاشو رو ببریم pet store بفروشیم و آکواریوم رو هم آنلاین بفروشیم . یول


هنوز تازه امتحان دادیم و داره دوباره ازمون امتحان میگیره! عجب ها! خدا کنه این یکی رو قبول شم فقط خنثی


من چرا هی قالب عوض میکنم؟ :|

- یه مدت وبلاگ نویسی رو میذارم کنار ... ولی بر میگردم :)

١....٢....٣....كيه؟  شوشو!

بسم الله،

امشب گلي برميگرده. خيلي منتظرم و دعا ميكنم كه صحيح و سالم برگرده. الحمدالله، با دعا شماها بهتر شدن. هنوز خفن سرفه ميكنن ولي انقدر گلي و من نگران بوديم هي به دكتر زنگ زد تا اخرش آومد خونه شون.


من؟ من كه انقدر درس دارم، دارم مي تركم! گلي جون كه هي ميگه ديگه ينجا اجازه ندارم بنويسم ولي.... ههههههه


شب بخير.

التماس دعا! تو رو خدا!

شوشو داره غذا درست میکنه . منم دارم سالاد درست میکنم . یوهو تلفن زنگ میزنه. خواهرمه .

با صدای نگرون میگه : "نمیدونم بچه ها بهت گفتن یا نه .. ولی مامان اصلا حالش خوب نیست!" 

دلم میریزه!

میگم: "نه چیزی نگفته ن به من! چی شده؟!!"

میگه: "دیروز مامان غش کرد! من که دانشگاه بودم و بچه ها هم همه مدرسه بودن و هیشکی خونه نبوده ..."

بغض گلوم رو میگیره

میدونم شوشو داره گوش میده و خواهرمم خودش به اندازه ی کافی ناراحت هست . نخواستم گریه کنم. خودم رو نگه داشتم .

میگم: "خوب چی شد ... دکتر رفت؟"

میگه: "آره دکتر "ش" اومد و بعد رفتن کلی آزمایش داد و یه سری قرص بهش داد .. اما تاحالا که هیچ فایده ای نداشته . نگرانم! دانشگاه نرفتم . فردا هم سر کار نمیرم که پیش مامانی باشم ."

میگم: "چه بد!!!! خودت رو نگران نکن ... فقط به مامانی برس .. منم اگه تونستم میام...."

گریه ش میگیره . خدافسی میکنیم و قطع میکنیم ...



میرم به شوشو میگم . میاد بغلم میکنه . کلی دلداری میده بهم . منم هی بغضم رو نگه میدارم ... ولی انقدر مهربونی میکنه که اصلا نمیتونم خودم رو نگه دارم!

غذا میخوریم . همونجا برام یه بلیط جور میکنه که این آخر هفته برم پیش مامانم .. با اینکه خیلی گرون در اومد اما اصلا به روی خودش نیاورد گفت به فکر قیمت ش نباش . مامانت مهمتره!

هی نازم کرد .. رفتیم یکمی دراز کشیدیم و دلداری م داد : "خوب میشه مامانت گلم! مامان شما خیلی خانم قویی هست! نگران نباش!"

منم تو دلم به خودم هی بد و بیرا میگم که من چطوری تاحالا دلم اومده دل نازک و مهربون همچین همسر مهربونی رو بشکونم ... و کاش پدرمم انقدر با مادرم مهربون بود ...  اشکام دو برابر میشن ....


اصلا دوست ندارم پست های ناراحت کننده بنویسم! دوست دارم بیشتر مایه خوشحالی بقیه باشم تا اینکه بیام دل های بقیه رو ناراحت کنم ... اما نمیشد ... ببخشین ...

برای مامانی م دعا کنید تو رو خدا!!!! اصلا حالش خوب نیست ... خیلی نگرانم ... قول میدم هفته ی دیگه بهتون سر بزنم . این هفته دیگه همه ش یه جوری ام ... ممنون که درکم میکنید ...


التماس دعا!

فقط درد و دل

من انقدر که برای مادربزرگ شدن هیجان زده م، برای مادر شدن هیجان زده نیستم! خجالت


حتما میگین "گلی چه خبره؟ چرا انقدر آپ میکنی؟ بذار شوشو بیچاره هم آپ کنه!" زبان

آخه شوشو که خفن غرق درسه . امتحاناش خیلی سخته ن . منم مثلا درس دارم ها! ولی وبلاگ نویسی خیلی آرومم میکنه ... قلب

این مدته دیگه من رو تحمل کنید! آخه فک کنم اینجا هر روز یه رنگ و قالب متفاوتی داشته باشه . اشتباهی نیومدین نیشخند

من و شوشو هم دوباره دوس شدیم نیشخند مرض داریم ها! الکی واسه سه روز هم رو ناراحت کردیم آخرش هم سر درست کردن "استامبولی" دوست شدیم خنثی

جاتون خالی خیلی خوشمزه شده بودا

نمیدونم گفته بودم یا نه .. ولی من از لحاظ روحی خیلی خوب نیستم این مدتهخنثی .. و اینجا تو دانشگاه میشه رفت روانشناس دید مجانی . منم گفتم ضرر که نداره! برم با یکی درد و دل کنم چشم... و برای چهارشنبه ی بعدی وقت گرفتم ... ببینیم چی میشه ...

دیگه دیگه ...

این رژ لب رو خریدم چند وقت پیش واقعا عالیــــــــــــــه! قلب به شرطی که لب هاتون خشک نباشه و کاملا نرم باشه (+). یعنی اصلا پاک نمیشه ها! تعجب اگه دارین عروس میشین یا میرین جشن و میخواهین با خوردن و نوشیدن پاک نشه رژ لب تون، حتما از این استفاده کنید! از شرکت Revlon هست .

اینطور که درس های من پیش میره .. فک کنم با بچه م لیسانسم رو بگیرم سبز از بس ماشالله زیاد کلاس برمیدارم! خسته نشم یوهو نیشخند البته همین ها رو هم نیوفتم هنر کردم!
آخه شوشو گفته میتونیم 2 سال دیگه بریم ایران یا مالزی یا یه کشور دیگه برای تفریح قلب. و اگه من درسم سال دیگه تموم نشه دیگه مسافرت بی مسافرت تا فکر کنم 5 سال دیگه!  نگران خدایـــــا به دادم برس!

امروز امتحان داشتم تو کلاس "فیزیولوژی حیوانات" و از 33 تا سوال 1 دونه رو مطمن بودم درست جواب دادم . بقیه رو ... نیشخند قهقهه 


تقدیم به شوشو عزیزم:

دوستت دارم! واقعا دوستت دارم! قلب و بهت خیلی احتیاج دارم! و واقعا دوست دارم که همیشه با هم شاد باشیم . میدونم هر دفعه که دعوا کردیم، من شروع کردم! خجالت ولی مطمن باش دوستت دارم! خیلی برام عزیزی!  الان 20 ماهه با هم هستیم! باورت میشه؟بغل
مرسی که انقدر روی خودت کار میکنی که برای من بهتر بشی خجالت.. کارهایی که دوست ندارم رو اصلا انجام نمیدی! هی دوست داری بهت تذکر بدم کارهات رو! ببخشین من خیلی خانومی خوبی نیستمدل شکسته .. ببخشین قدر کارهایی که برام انجام دادی رو ندونستم .. من هم این روانشناسی رو که قراره برم فقط به خاطره تو هست! که بتونم با خودم کنار بیام و بعد با تو خیال باطل.  آخه تو که میدونی من خیلی زندگی شادی نداشتم قبل از ازدواج . . بچه گی که اون عوضی اون کارا رو به من کرد نگران.. و بعد هم پدرم انقدر بهم سخت میگرفت . وقتی با تو ازدواج کردم فکر میکردم زندگی م بدتر هم میشه .. ولی برعکس! تو همه ش مهربونی کردی! همه ش گذشت کردی! منم دوست دارم برای تو آدم بهتری بشم .قلب از خیلی کارهات خوشم میاد! از اینکه به لباس پوشیدنم گیر نمیدی!  ماچ از اینکه با کی حرف میزنم گیر نمیدی! از اینکه دوست داری درسی رو بخونم که دوست دارم نه اونی که مامان و بابام زورم کرده بودن! از اینکه هر ماه گرد رو جشن میگیرم! از اینکه درس میخونی که در آینده برای من گونی گونی پول بیاری به قول خودت! قهقههاز اینکه بهم اعتماد داری خوشالم . امیدوارم بتونیم زندگی مون رو بهتر و بهتر کنیم! با کمک خدا ی مهربون . آمین .


تقدیم به شما دوستای گلم:

مرسی از اینکه انقدر مهربونین! مرسی که انقدر از نقاشی های من تعریف میکنید! قلب آخه چقدر شماها عشقین!!! خوشالم که شماها رو دارم قلب


یک روز جمعه

6 صبح میخوابی . 6:30 از جات خسته و کوفته بلند میشی که 1 ساعت و نیم رانندگی کنی تا دانشگاه . بعد که میرسی هی سعی میکنی دنده عقب پارک کنی بین خط ها ولـــــــــــی مگه میشه؟!!!!

میری سر کلاس اولی . معلمت دور از جون مثل بز ه!   یعنی 90 سالشه و صداش کل وقت میلرزه! نصف حرفاش رو میفهمی و کلاس تموم میشه .

کلاس بعدی هم یه دختره درس میده که همیشه آرایش غلیظ مشکی داره و فقط جلو کلاس میشینه و یه بار هم لبخند نمیزنه ...

کلاس سوم رو یه مرده درس میده که حدود 70 سالشه .. اون که اصلا ضایع ست چقدر بدش میاد سوال جواب بده! کلاسمون 300 نفره ست و وسط ش 20 بار موبایل بچه ها زنگ میخوره . این معلم اصلا بلد نیست چطوری میشه نور اتاق رو کم و زیاد کرد! یوهو یا همه رو خاموش میکنه بعد هم یوهو همه رو روشن میکنه! چشمام داغون شده از دست کلاسش!

بعد هم کلاس فیزیک داری .. با دوتا بچه ی خنگ می افتی توی یه گروه! یعنی انقدر خنگ که من با تمام "هیچی ندونستم تو فیزیک" از اون دوتا بیشتر بلد بودم! معلم هم لحجه ی غلیظ هندی داره! آدم یاد هندوستان می افته و دلش هوس "راس مالای" میکنه!

دیگه خودت فکرش رو بکن! بعد از یه ساعت آبرو ریزی بالاخره آزمایش رو تموم میکنیم و میریم خونه . dance3.gif

بعد هم راه می افتی میری خونه به امید اینکه شوشو جونت رو ببینی .. کلی برنامه میریزی: اول پیتزا درست میکنم و بعدش هم کیک با خامه و توت فرنگی! یادت می افته که شب قبل ش یکمی دعوا کرده بودین! خلاصه میری پیتزا رو درست میکنی .. اما رابطه بدتر هم میشه! تمام پیتزایی که درست کردی از نونش گرفته تا همه ش!  (+) رو درسته میندازی توی سطل آشغال!  بعد هم میگیری میخوابی .

عجب جمعه ی زیبایی بود این جمعه!




- فکر کنم بلاگم رو عوض کنم.خیلی بدم میاد از این کار ولی خوب مجبورم girl_to_take_umbrage2.gif..آدرسش رو به همتون میدم!

- یعنی میشه این ترم تموم شه؟!!!

-آمارین عزیزم!  لینک بلاگت رو برام نذاشتی گلم!


خومشـــزه!

- چندتا نقاشی اضافه شد Rastafari راستی دوستای گلم ببخشین من فهلا سر نمیزنم .. درسا همه رو هم انباشه شده خفـــــــــن! بهتره شروع کنم درس خوندن! ل و ل Glasses



مرسی بابت تبریک هاتون! خیلی عشقین!


چند روز پیش این غذا رو درست کردم. عکسش از خودم نیست ولی کپی غذایی هست که درست کردم آخه بعد از اینکه با شوشو تمامش رو خوردیم گفتم: آخ! یادم رفت عکس بگیرم!! (+ خیلی دوس دارم طرز پختش رو بنویسم تا همتون درست کنید! ولی نمیدونم اسم پنیر هاش چی میشه تو فارسی! girl_to_take_umbrage2.gif

دیشب با شوشو جاتون خالی نون خامه ای درست کردیم (+) هواسم نبود خیلی خمیر ها رو گنده گذاشتم تو فر و نون خامه ای هامون شدن اندازه ی سه تا نون خامه ای! ولی خوشمزه شدن! خامه ش هم آماده بود و خیلی زحمتی نخواست . حتما درست کنید!   البته من به شماهایی که ایران هستین خیلی حسودیم میشه ها!!!   آخه یه عالمه نون خامه ای تو هر شیرینی پزی ها هست!

این روزا "مثلا" دانشگاه دارم! باورتون میشه هنوز لای کتابام رو باز نکردم؟!

توی پست پایین که بسته درست کرده بودم از این سایت بود (+)

و گل رو هم اینجوری درست کردم (+)


بعضی ها هم طرز پخت فلافل های متن پایینی رو خواستن:

نخود پخته شدهحدود 60 گرم
پیاز (قرمز بهتره)نصف یه پیاز معمولی
جعفری تازهنصف پیمانه
گشنیز تازهنصف پیمانه
سیر4 پر
نمک1 قاشق چای خوری
فلفل قرمز1/2 قاشق چای خوری
زیره1 قاشق چای خوری
بکینگ پودر1 قاشق چای خوری
آردنصف پیمانه

بکینگ پودر و آرد رو فعلا کاری نداریم .

تمام بقیه ی مواد رو (نخود و گشنیز و جعفری و پیاز و سیر و نمک و فلفل قرمر و زیره) رو توی مخلوط کن بریزین تا یه ماده ی اینجوری به دست بیاد (+)   اشکال نداره اگه خیلی هم له نشه . بستگی داره چطوری میپسندین!

بکینگ پودر رو اضافه کنید . و آرد رو یک قاشق غذا خوری کم کم اضافه کنید تا جایی که دیگه این مایه به دست نچسبه!

حالا بذارین تو یخچال برای حدود 4 ساعت .

ماهی تابه رو بذارین روی گاز و توش یکمی روغن بریزین . وقتی که روغن داغ شد (دود نکنه!) این فلافل ها رو به شکل کباب در بیارین و هنوز یکمی قهوه ای شدن اونطرفی کنید که دو طرفش یکمی قهوه ای بشه .

با خیار و پیاز و گوجه فرنگی و نون نوش جون کنید



- شوشو هم چند روز پیش یه مرغ درسته درست کرد! انقدر خوب شد!!!  jawsmiley.gif

- وسایل نقاشی رفتیم با شوشو خریدیم! خیلی دوس دارم شروع کنیم به نقاشی کردن!
چند تا نقاشی جدید کشیدم تا چند روز دیگه میذارمشون اینجا :)



Hanging

- اولین نقاشیی که با رنگ acrylic کشیدم! خیلی سخت بود با acrylic نقاشی کشیدن . آخه من به آبرنگ عادت دارم و این خیلی باهاش متفاوت بود! (+Queen

نقاشی اولی گلی که کشیدم (+) گرچه اصلا از رنگ بنفش خوشم نمیاد

آسمون شب (+) من عاشــــــــــق هر چی ماه و ستاره و ابر و شب هستم!

و اینم درخت کریسمسی که کشیدم (+



دوستون دارم دوستای گل و مهربونم


فقط عکس!

سلام Helloخوفین؟ من و شوشو که خوفیم   خانواده خوفن؟ شوهرا؟ دوستا؟ سلام میرسونن؟


این مدته به خاطر نداشتن لپ تاپ نمیتونستم عکس بذارم ولی شوشو جونم واسه م یه لپ تاپ توپ خرید! و حالا اینجا رو با عکس میترکونیم . مرسی شوشو عزیزم . تو بهترینـــــــــــــی !


برای همه چی فقط میگه: قیمتش یه بوسه . بوسم کن واسه ت هر چی بخوای میخرمالا فداش بشم من . 


چند وقت پیش فلافل درست کردم با جعفری تازه و نخود (+) شوشو هم باهاش یه زیزیگولو درست کرد (+) میگه: زیزیگولو دیگه کیه؟! فک کنم تا چندسال دیگه تو دنیا فقط تو زیزیگولو رو میشناسی و دخترمون!


این مدته هم شروع کردم به خاطرات نوشتن توی دفتر! بعد از ۷ سال! (+) دفترش هدیه ی یکی از خواهرام بود و اون قوطی پره از عکس هایی که پرینت کردم و میچسبونمشون بین نوشته هام . و جا مدادی هم از یکی از خواهرام بود که میخواس بندازه دور و من ازش گرفتم .


اینم یکی از نقاشی ها قبل از اینکه برم سفر (خونه ی مامان و بابا) (+)


http://s1.picofile.com/file/6291821926/1624702zzmjx2m5qo.gif

هر چی من بلد نیستم شیرینی درست کنم٬     ماشالله یکی از خواهرهام که سنّش نصف سن من هست انقدره خوف درست میکنه شیرینی! (+) اینا رو واسه من و شوشو درست کرد وقتی رفتیم اونجا . و اینم با مامانم درست کردن و خامه ش هم خودشون درست کردن! (+)


خواهر فسقلی هام هم اسباب بازی های خودشون رو کادو کرده بودن برای من و شوشو (+) loveshower.gif الهی قوربونشون برم من (+) قبل از اینکه برگردم خونم٬ اسباب بازی هاشون رو چیدم روی قفسه ی کتابشون . 


اونجا هم حسابی نقاشی کشیدیم خواهرها دور هم (+)


یه رستوران عربی هم رفتیم با مامان و بابا و شوشو و دوتا از آفجی ها که چایی ش محشــــر بود! توش نعنا تازه انداخته بودن!  عالی بود!  از چای یاس که بهتر نمیشه٬ اما عالـــــــی بود واقعا! (+)


* کی میخواد بچگی من رو ببینه؟!!!!!!!!! smile 
emoticon kolobok  من این شکلی بودم (+) الهی قوربون خودم برم چه مظلوم بودم من ! تمام لباس هامم صورتی بوده! و روزی حدود ۵ بار لباس عوض میکردم عشقی!


اینم بابای شوشو واسه م خریده بود! (+)(+)   دستشون درد نکنه! و ساعت یه پا رو هم از خونشون کش رفتیم (+) چون با صدای این ساعت من و شوشو زهره ترک میشیم و از خواب بیدار میشیم


من: شـــوشــــو! کلوچه! وای چقدر دلم هوس کلوچه های ایران رو کرده بودا!

شوشو: کلوچه چیه؟!!

فدات بشم من عسیســــــــــــــــــــم! بخدا تو خیلی عشقی



یه عکس هنری توسط خودم از چراغ خونه ی مامان و بابای شوشو (+)


نقاشی عجیب و غریبم ... که گوشواره هام رو گوشش کردم (+  با ذغال کشیدمش


این بسته و گل رز و کارت رو واسه شوشو درست کردم (+) اگه کسی خواست بسته درست کنه و نمیدونه چطوری بهم بگه تا لینکش رو بفرسم براش

اینم گل رز از جلو (+)



- شوشو عزیزم دوستت دارم هوارتا

- این شلوار رو تازه خریدم . عاشق اینجور شلوارام! (+)

- دانشگاه هم هنوز شروع نشده بابای من رو در آورده! من و شوشو رو توی دعاهاتون یادتون نره تو رو خدا


نون تازه

میدونم این روزا سر همتون شلوغه با امتحان ها  و بچه داری smile emoticon kolobok  و ... ولی! باید این نون رو درست کنین! یعنی بایــــــــــــــــــــدی هست ها . وگرنه شب میام به خوابتون و باباتون رو در میارم

مواد لازم:

مخمر ۲ قاشق چای خوری
آب  نصف پیمانه
شکر  ۱ قاش چای خوری
آرد  ۲.۵ تا ۳ پیمانه
نمک نصف قاشق چای خوری
روغن زیتون یک چهارم پیمانه
ماست معمولی یک سوم پیمانه
تخم مرغ ۱ عدد

۱. توی یک کاسه ی کوچیک آب و مخمر و شکر رو با هم مخلوط میکنیم تا وقتی که همه ش حل بشه و یکمی کف دار بشه . (+)  حالا روغن و ماست و تخم مرغ رو هم اضافه کنید و به هم بزنین .

۲. در یک کاسه ی بزرگ دیگه یک پیمانه آرد رو با نمک مخلوط کنید (+) .  حالا این مواد بالا رو بهش اضافه کنید و به هم بزنین   حالا میتونین یکمی دیگه از آرد رو اضافه کنید (بین ۱ پیمانه یا فوقش ۱ پیمانه و نیم دیگه) . کم کم اضافه کنید (هر دفعه نیم پیمانه) تا وقتی که دیگه با قاشق نمیتونین به هم بزنین (چون دیگه سفت شده) .

۳. حالا خمیر رو بذارین روی یه سطحی که روش آرد پاشیدین (کلمه میسازم واسه خودم! ) و حسابی ورزش بدین و بیشتر آرد اضافه کنید که خمیر اینجوری بشه (+) .  نباید بیشتر از ۳ پیمانه آرد کلا استفاده کنید .  حالا بذاریدش کنار برای ۴۵ دقیقه تا بزرگتر بشه (+).... (از وقت میتونید یا فیلم ببینینwhistling یا ظرف هایی که کثیف شده رو بشورین)

۴. خمیر رو به هشت قسمت تقسیم کنید (+) و هر کدوم رو به شکل توپ در بیارین (+) و با وردنه صافش کنید (قطر هر کدوم بشه حدودا  ۰.۶ سانتی متر  )

۵. به ماهی تابه تون اسپری بزنین یا تفلون استفاده کنید که نچسبه نونتون بهش . یک طرف رو بذارین بپزه (+) ... (+) بعد طرف دیگه رو بذارین بپزه (+) .... در آخر هم یکمی کره بمالین روی طرفی که حباب داره و یکمی با سبزیجات تزیین کنید (+) .

این رو میشه خیلی مدل های مختلف استفاده کرد. نـــــــــــوش جون! bon appetit

 smile 
emoticon kolobok

 

 

- دانشگاه تا ۴ روز دیگه شروع میشه ...

- این جمعه میرم دیگه واقــــــــــعا میرم لپ تاپ بخرم انشالله

- این اسمایلی ها که فی*لتر نیستن . نه؟

 - قالب جدیدمونم مبارک!


زیبایی

آخه یکی نیس بگه دخمل آخه تو مرض داری میشینی نصفه شب فیلم ترسناک میبینی؟!

بعد از فیلم مستقیم رفتم تو تخت و به شوشو چسبیدم مثل کوالا شوشو هم خواف بود .. اونم بغلم کرد و بوسم کرد .. و مثل همیشه صبح ش یادش نمیومد که این کارا رو کرده


برای هجدهمین ماهگردمون رفتیم کیک هویج خریدیم! هردو خراب کیک هویجیم!   یه عالمه هم ماست های مختلف خریدیم .. که شوشو گفت بیا ماست کاکایویی هم برداریم! Fiestaبعد که خورد دید خیلی بدمزه س . . منم تصمیم گرفتم روز بعدش وقتی شوشو دانشگاهه برم مغازه و براش chocolate pudding بخرم به جاش رفتم پولش رو بدم پسره یه جوری نیگا میکنه و میگم Hello baby!!! میخواستم بزنم درب و داغونش کنمsmile emoticon kolobok .. میخوام بگم من  baby تو نیستم آقا! آخرش هم میگه Happy new year!  دیگه کاملا ثابت شد طرف شیرین میزنه! آخه یه هفته گذشته از سال نو! smile emoticon kolobok دیگه چی چی رو داری تبریک میگی؟!! تازه انگشترمم دستمه ها!

شوشو یه انگشتر برام خرید از شهر مامانم اینا .. خیلی خوشمله . مرسی عزیز دلم! همینکه با پول خودمونه برام خیلی می ارزه .


این مدته که ما رفته بودیم شهر مامانم اینا ماهی ها رو تک و تنها برای ۲ هفته گذاشته بودیم کسی رو نمیشناختیم که کلید رو بهش بدیم بیاد به این بدبخت ها غذا بده . وقتی برگشتیم  به شوشو گفتم تو اول برو تو خونه و ببین اگه مردن بنذازشون بیرون که بعدش من بیام تو خونه (آخـــــــه من از ماهی مرده متنفـــــــــــــــــرم!!!)  ولی خو خدا رو شکر همشون سالم بودن اصلا باورمون نمیشد!Happy Dance


دیشب نشستیم کیک و چای میخوریم و دارم کمک شوشو میکنم یکی از شعر هایی که ۱۰ سال پیش نوشته رو تکمیل کنه whistling  ... آخرش دیگه بیخیال شدیم و شوشو در عوض دوتا شعر عشقولی واسه من نوشت!give_heart.gif انقدره قشنگ و ناز مینویسههه آدم کف میکنه!


راستی! یه ماسک صورت پیدا کردم که خیــــلی خوفه واسه صورت! فقط یه قاشق چای خوری زرچوبه رو با یه قاشق غذا خوری ماست معمولی قاطی کنید و روی صورت بذارین برای ۱۰ دقیقه . بعد با دستمال پاک کنید و یه آب بزنین . چون زرچوبه antioxidants داره باعث میشه که پوستتون چروک و پیر نشه و جوون و شاداب بمونه .

و اینکه تمام برس های آرایشی تون رو یک بار در ۳ ماه بشورید! خیلی مهمه! و سوم اینکه ... ریمیل هایی که استفاده میکنید باید حتما مایعش مثل کرم باشه . نباید خشک بشه!‌ وگرنه جای خوبی هست برای رشد میکروب .     سبز

شب ها هم کـــــــــاملا تمام آرایش مخصوصا ریمل ها رو از صورت بشورین و بخوابین !   خوب دیگه ننه جون همین!




- هنوز در پی لپ تاپیم ...

- من انقدر به این (+) شکلات ها حساسیت دارم چون بادوم زمینی دارن   ... یه بسته بزرگ ازشون خریدم! صورتم صبح ها میشه مثل بادکنک

- اینم نقاشی چند سال پیشم از شمع آبیم و سر شمعم (+)

- این نقاشی رو هم فک کنم تو وبلاگ قبلی م گذاشته بودم ولی دوباره میذارم (+)


روز اول درسها!

بله....

به به ...

بله....

به به


امروز درسها دوباره شروع شد :( اصلا خوشحال نيستم چون تغريبا ١١ هفته ديگه امتحان "بورد" را بايد بدم... خيلي مهمه كه اين امتحانو خوب بدم.  از همه ی شما ها التماس دعا دارم . امروز توی کلاس یه بار خوابیدم . خیلی خوبه چون معمولا سه بار میخوابم

امروز خوب بود چون میخوام برنامه م رو عوض کنم . برای مثال امروز رفتم دوییدم . گلی خواب بود و شوشو در حال دویدن بود  :|

جیگر اومد صبحونه درست کرد برام . من گلی رو به این اسم ها صدا میکنم: جوجو و جیگر و گلی

راستی اگه نفهمیدین من خیلی خسته م الان ... و برای همین خیلی دارم چرت و پرت مینویسم . روز خیلی طولانی بود . ۵ ساعت کامل درس خوندم . اومدم خونه با گلی ۳ ساعت بودم و دوباره نشستم درس خوندم . باحال بود .Mario Party 8 بازی کردیم بعد از یه عمر . چونه دفه ی پیش بازی رو خاموش کردم وسط ش . . ولی ایدفعه خوب بود . بعد نشستم یه ساعت دیگه هم درس خوندم . یعنی جدا التماس دعا داریم خواهران و برادران    الان هم وقت جیش بوس لالای شوشو هست . .

برای امشب بسه


- گلی جون امشب خیلی باحال بود . جوجه کبابت عشککککک بود . مثل شاها خوردیم امشب . آی لاف یو


بعـــــله .... 





گلی نوشت: شوشو دوباره درسا شروع شد قاطی کردی ... الا فدات smile emoticon kolobok


خرید و سفر

برگشتیم دیشب . پروازمون ۳ ساعت تاخییر داشت!  

خلاصه اومدیم و بابای شوشو اومد دنبالمون و اومدیم خونشون   . و در حال اومدن به خونه شد سال ۲۰۱۱ !!!!خدایا کمکمون کن سال خیلی خوبی داشته باشیم . آمین .   praying


این مدته که شهر مامان اینا بودیم . یه سر رفتیم فروشگاه . و من رفتم چکمه بخرم (آخه چکمه هام یکم خراب شدن)

آقا یه اوضاعی بود باید میدیدین بخدا! نه که آخر سال ۲۰۱۰ بود و قیمت های همــــــــــــــه چی میره پایین  (+).. غوغا بود! همه ی چکمه ها ریخته بود رو زمین و از در و دیوار اون قسمت فروشگاه آویزان بود! فک میکردی وارد اعماق جنگل آمازون شدی!

قسمت مردا ولی انقدر مرتب بود!

خلاصه بیخیال چکمه شدیم دیگه . . این مدته یه عالمه از مامان گلم دستور پخت گرفتم . میخوام این ۳ هفته که مونده تا شروع دانشگاه همه ش غذا های مختلف بپزم .


اوضاع من و مامان و بابای شوشو هم دیگه خوف شد . همه ی حرف های دلمون رو زدیم و حل کردیم . خدا رو شکر که انقدر روشن فکر هستن!


http://s1.picofile.com/file/6251006036/1f4ocd75jrsuewqc16e.gif

امروز رفتیم یه روضه امام ح*سین .  یه ساعت که من و شوشو دیر رسیدیم .  بعد هم که سه تا سخنرانی تموم شده و ایستادیم سینه میزنیم این دختره (فک کنم ۴ سالش بود) از پشت لباسم میکشه میگه میشه بری اونطرف؟
 آخه از طرف مردا یه دوربین گذاشته بودن طبقه ی پایین و به تلوزیون طرف زنها طبقه ی بالا وصل بود .  منم رفتم یه طرف که این دختر فسقلی بتونه تلوزیون رو ببینه   انقدر این بچه وول خورد! میخواستم بزنمش! مثل این پیرزن ها!

این دوربین هم که طرف مردا بود، یه پسره فک کنم نمیدونست جلوی دوربین بود و هی دستش رو میبرد تو جاکتش از پشت من که نگاه نکردم ولی این زنها چهار چشمه نیگاه میکردن! قیافه های خانوما دیدنی بود!

بعد هم یه نذری دادن که فک کنم یه مو توی قاشق م بود ... دیگه بقیه ش رو نپرسین چی شد!  راستی میدونستین وقتی مو میخورین توش شکم میمونه و خارج نمیشه از بدن؟ باید با جراحی موها رو برداشت کثیف نیس؟


قرار شد بریم لپ تاپ ببینیم این هفته که من یه کوچولوش رو بخرم بعدش پول سیو کنم و یه بزرگ ش رو بخرم و کوچیکه رو بفروشم . چه پیچیده شد! 


- این یکی از نقاشی هامه از ۵ سال پیش (+) ... 

- خونه ی قبلی مون: باورتون میشه اینجا فقط دو نفر زندگی میکنن! (+)

- سعی میکنم به همتون سر بزنم از فردا

- شکلک ها فیل*تر هستن؟


بازی وبلاگی

۱- بدترین اتفاق زندگیم:  آخر عاقبت کنجکاوی زیاد ...

۲- خوب ترین اتفاق زندگیم: اینکه یه دانشگاه خوب قبول شدم! 

۳- بدترین تصمیم: وقتی دانشگاه یو آی سی قبول شدم ۴ سال پیش .. نرفتم دو سال نرفتم دانشگاه و خوشگذرونی کردم

۴- بزرگترین پشیمونی: احساس میکنم زندگی رو با خوشی و عشق شروع نکردم ... بماند :|

 ۵- بهترین تصمیم: با شوشو ازدواج کردن

 ۶- فرد تاثیرگذار در زندگی ام: مامانم .. و بعضی بازیگرای سریال!

۷- چه آرزویی دارم: اینکه با شوشو یه زندگی بسازیم پر از عشق و خوبی و گذشت ... و اینکه خدا همیشه دوستمون داشته باشه و زودی درسام تموم شه

۸ -اعتقاد به معجزه: بیشتر میشه گفت لطف خداس تا معجزه .. خیلی به حضرت فاطمه اعتقاد دارم! جیگرشو عشقهههه

 ۹- چقدر خوش شانسم: شانس وجود نداره :) همه ش بستگی به سعی خودم داره

۱۰- از کی بدم می یاد: از یکی از خاله هام و تک تک افراد خانواده ش!

۱۱- تا حالا دل کسی رو شکوندم: تا دلت بخواد!

۱۲- دلیل انتخاب اسم وبلاگ: آخه نوشته های من و شوشو کاملا متفاوته .. کلا از این اسم خوشمون اومد چون یه جورایی تک بود بین اسم های وبلاگای دیگه (از خود تعریف نباشه)

۱۳- کی رو از بچه های وب بیشتر دوست دارم: همه رو! :)

 ۱۴- تعریفی از زندگی خودم: یه شوشو دارم که هر چی هم اذیتش کنم بازم میدونه عاشقشم و من هم هرچی بد باشم میدونم آخرش میاد بغلم میکنه و از همه چیز و همه کس بیشتر دوستم داره! حتی بیشتر از بستنی شکلاتی!

۱۵- خوشبختی: دست خود آدمه .. انشالله همه خوشبخت شن و زندگی هاشون شیرین شه . آمیــــن


این واژه ها یادآور چی هستند؟

۱- هلو: کرم!

۲- خدا: مهربونه

۳- امام حسین(ع): مردانگی

۴ -اشک: تنهایی

۵- کوه: برف

۶- فرار از زندان: هان؟ http://kay.smiley.free.fr/images/1655.gif

۷- هوش: گلی !

  ۸- ایمان مبعلی: هان؟ http://kay.smiley.free.fr/images/1655.gif

۹- ویولن: به پیانو نمیرسه

۱۰- رنگ چشام: قهوه ای تیره مثل شوشو

۱۱- رنگ مورد علاقه: آبی و زرد

 ۱۲- جواب تلفن و ارتباطات: همیشه مبایلم خاموشه  همه شاکی اند ازم!  بدم میاد از تلفن! فقط ایمیل!



- ببخشین این چند روزه کم پیدام :(  تا اینکه لپ تاپ بخرم نمیتونم راحت بیام آنلاین .. دعا کنین یه خوب ش رو بخرم :) مـــــرسی! :) 


دوستدارتون

گلی خانومی

توي خونه مامان گلي

الان ٢ روز هست كه آمديم خونه مامان باباي گلي. دستشون درد نكنه هميشه كه مي آييم اينجا زحمت مي كشن و خيلي خوش مي گذره. فقط وقتي اينجا هستيم ديگه انگار نه انگار من وجود دارم: گلي همش پيش خواهراشه. منم كه خيلي ناراحت نمي شم: ميشينم كتاب مي خونم و با پدرخانومم صحبت مي كنم. اصلا استرسي نيست و خيلي هم خوش ميگذره. مامان گلي كه كلي زحمت ميكشه و ما هم هه مش شرمنده. گلي كه ميگه مامان من رو خيلي دوس داره. مثلا امروز با پدر زنم رفته بوديم بيرون و من كتم خيلي مناسب نيست (اينجا كه خفن سرده سرده سررررررده!!) و مامان گلي بدو بدو ميان يه كت ميارن برام كه تو راه سرما نخورم: دسشون درد نكنه!


راستي چند وقته كه اينجا ننوشتم: از بس درسام رو هم جم شده بوده ديگه وقته امتحانا من اصلا ديگه هيچ كاري نمي كنم به جز درس. توي اين مدت هم كه گلي خيلي خوب بودو هر روز غذا درست ميكرد و منو ميبرد سر امتحاناتو چاي مياورد و .... دستت درد نكنه كلي جون!

ولي خوب الحمدالله امتحانا تموم شدو ٢ هفته درس ندارمو راحت بيكارم! :) انشاالله ادامه ميدم به نوشتن خاطرات.


شب بخير گلي جون.



پ ن از گلی:  شوشو گلم مرسی با اینکه فارسی نوشتن برات سخته ولی بازم مینویسی :) خیلی عشقی :*


غیبت صغری

میدونم قرار شد که هنوز امتحانم رو بدم دیگه بی وفایی رو بذارم کنار و بیام به همتون سر بزنم و این چیزا .. ولی راستش رو بخوایین ... لپ تاپ م شکست! smile смайлики смайлы خیـــلی ناراحت شدم . حالا بیخیال که چی چی شد که شکست ... * خودش افتاد شکست دیگه (آیکون پینوکیو) 

خلاصه من الان بعضی وقتا دیگه لپ تاپ شوشو رو استفاده میکنم smile смайлики смайлы و خیلی ازش بدم میاد! چونکه "اپل" هست و من به "اچ پی" عادت دارم smile смайлики смайлы  حالا ایشالله تا یکی دو ماه دیگه میرم لپ تاپ میخرم .. دوباره!  ولی میخوام "توشیبا" بخرم ایندفه

ولی خوبه این ساختمون خونمون یه عالمه کامپیوتر های داره طبقه ی پایین و میشه مجانی استفاده کرد . وگرنه که من میمردم بخدا smile смайлики смайлы . .

 

یه چیز دیگه! دیروز با شوشو و جاری گلم و داداش شوشو رفتیم مسجد smile смайлики смайлы  . ولی چون شوشو مسجد ایرانی های اینجا رو دوس نداره رفتیم مسجد عرب های شهر دانشگام (که یه ساعت از خونمون فاصله داره) خلاصه میرسیم اونجا و وقتی میرسیم مجلس سخنرانی تموم شده بود smile смайлики смайлы و فقط واسه سینه زنی ش موندیم . که من ســـــــــر درد گرفتم از بس صدای "اسپیکر" های طرف خانم ها بلند بود!

بعد هم یوهو این خانم ها بلند شدن و توی یه دایره ایستادن و همینطوری که یه قدم به چپ برمیداشتن٬ زود خم میشدن و میزدن تو صورتشون و دوباره راست وای میستادن و این همینطور ادامه داشت .. من که از تعجــــــــــب چشام داشت در می اومد!  smile смайлики смайлы  چه رسم و رسوم عجیبــــی! جالب بود ... حداقل شیرینی ش خوشمزه بود! smile смайлики смайлы

 


یه داستان دیگه هم تعریف کنم:  چند وقت پیش رفتیم یه عروسی (همونی که شوشو درباره ش نوشته) و مامان شوشو شروع میکنه شوشو رو معرفی کردن به یه دختره! اونم یه دختره هیــــز غریبه با یه آرایش غلیظ! hysteric.gif! اونم بر و بر وایستاده به شوشو لبخند میزنه! شوشو که سرش رو هی مینداخت پایین و به روی خودش نمیاورد بیچاره!  من رو که انگار نمیدید دختره! نمیگفت این زن داره!  یا شاید هم مامانش من رو اصلا معرفی نکرد! ولی میدونستم شوشو اهل این کارا نیس ... ولی عجب آدم هایی پیدا میشن ها! بعد هم که شوشو رفت با مامانش حرف بزنه که چرا معرفی میکنید من رو به دخترای جوون؟ ایشون خودشون رو به کوچه ی علی چپ زده ن که مثلا کدوم دختر؟


 

۱.  کلاس هام رو پاس کردم . و ترم دیگه کلاس هام تا ۸ شبه . و همه ش باید توی برف رانندگی کنم . ۲ ساعت طول میکشه برم و ۲ ساعت طول میکشه برگردم smile смайлики смайлы

۲.  تا یه ۵ روز دیگه میریم پیش مامانم اینــــــــــا ایشالله .خیلی دلم براشون تنگیده!

۳.  دوتا گردنبند برای خواهر های کوچیکم درست کردم . عکس گرفتم که بذارم ولی لپ تاپم داغون شد و دیگه عکس هم نمیشه گذاشت! smile смайлики смайлы

۴.  انگشتم رو خفــــــــن بریدم با چاقو ... داشتم خیر سرم لیموی تازه خورد میکردم که واس خودم شربت آبلیمو درست کنم

۵. وقتـــی درس ندارم خیلی آرومم .. برام عادی نیس .. smile смайлики смайлы


- (پنج شنبه) رفتم شوشو رو برسونم سر کارش .. موقع برگشت ماشین لیز خورد نزدیک خونه! دلم ریخت! خدا شکر به ماشینی نزدم!

- (جمعه) قالب جدیدم مبارک! :)

- (یکشنبه) از داشتن دوستای خوبی مثل شما خیلی خوشــــــــالم  [قلب و بغل و بوس] و داستان آشنایی مون اضافه شد به لینک ها :)


عادتـــ  عجیبـــ  ما

چند وقت پیش هفدهمین ماه گردمون بود ... آره ما هنوز ماه گرد میگیرم 

مامانم که میخنده بهمون! میگه مطمن باش تا چند سال دیگه فقط سالگرد میگیرن و بعدش هم بچه تون به دنیا میاد  و سالگرد رو هم یادتون میره    فکر کنم راس میگه ها

خلاصه .. ایندفعه هم مثل همیشه رفتیم و یه شیرینی خریدیم (+) من عاشق بیسکوییت Oreo هستم!  

تو راه رفتن به مغازه دیدیم که رستوران Taco Bell سوخته! (+ یه آتیش سورزی بدی شده بود که خدا میدونه . شوشو که از این رستوران متنفـــره ولی من دوسش دالـــم 

من هم قهوه خریدم (+) تا شب ش بیدار بمونم و درس بخونم  (دیگه اون کلاسم تموم شد و پاس شدم خدا رو شکر)  و این مربای انجیر (+) رو که دیدم گفتم:

گلی: شــــــــوشــــــــــــــــــــو! 

شوشو: بله؟

گلی: این رو نگاه کن!! 

شوشو: مرباست دیگه 

گلی: نه هر مربایی که! مربای انجیــــــــــــــره!  میدونی من چقدر این مربا رو دوس دارم؟ 

شوشو: آهــــــــــان . آره یه درخت انجیر تو خونتون داشتین وقتی بچه بودی . درسته؟

گلی: (و من همینطور دوباره خاطرات بچگی م که به درخت انجیر ربط داشت رو تعریف میکردم برای صدمین بار)


و اون شب اولین برف زمستونی بارید (+) ... شب هفدهمین ماه گردمون ..  شب قشنگی بود



1.  مرسی که بهم سر میزنید! خیلی خوشال میشم بخدا . قول میدم این امتحان دوشنبه رو بدم و بعدش حســابی جبران کنم ایشالله ! 


2.  شوشو هی میخواس به مامانش اینا زنگ بزنه و در مورد موضوع پایینی (+) حرف بزنه ولی هی مینداخت ش عقب میگفت حضوری بهتره .. ولی من هم از اونجایی که خیــــــــلی صبورم  خودم یه ایمیل حسابی زدم و تمام چیزایی که انجام میدن و ناراحتم میکنن رو بهشون لیست دادم و خیلی چیزا گفتم  ... چیزایی که اگه بگم همتون از تعجب شاخ هاتون در میاد  ولی بیخیال دیگه یه سال میگذره و کارشون همین بود .. باید بالاخره یه چیزی میگفتم . من که خدا نیستم! 

حالا ببینم اونا چی میگن .. خبرش رو میدم  :دی


3.  فردا (دوشنبه) قراره با یکی از دوستام برم نهار بخوریم و در مورد آپارتمان سال دیگه ش باهام حرف بزنه..آخه قراره باهاش سال دیگه زندگی کنم  چون همونطور که گفتم شوشو همه ش مسافرته به خاطر دانشگاهش 


4.  اینم عکس شیرینی نارگیلی هایی که مامان گلی درست کرده بود و واسمون آورده بود (+) فداش


5. شوشو: بیا واسه ت هات چاکلت درست کردم  

گلی: 

شوشو: توش هم کم آب ریختم چون میدونم دوس داری خیلی شکلاتی باشه smile emoticon kolobok

گلی: الهـــــــی ! مرسی! 

چقدر خوبه که تو این چیزای ریز و کوچیک رو در مورد چیزایی که دوس دارم و دوس ندارم رو میدونی.


6.  من و شوشو یه اخلاق عجیب داریم . اونم اینکه همیشه میریم پنیر های مختلف میخریم و میخوریم  یعنی میخواهیم تمــــــــــــــام پنیر های دنیا رو خورده باشیم  میدونم مسخــره س (+) اینم پنیر بیـری هست . خیلی بد مزه س ! 


kisses

 

- لپ تاپ م شکســــــــــت!  واسه همینه که کم پیدام دوس جونا :اس  ایشالله دوباره میام زودی :دی

چای سبز

سهــــ ــــلام! دوباره منم!  گلی بانو girl_haha.gif

شوشو خفن درس داره و حتی وقت نمیکنه با گلی ش حرف بزنه .. واسه همین ما دوباره آپ میکنیم . چه خبرا؟ همه خوبن؟ مامان بابا خوبن؟ داداشا؟ آبجی ها؟ سلام میرسونن؟  

من و شوشو هم خوفیم . این دو هفته همه ش امتحان داریم دیگه .. آخرهای ترم هر دومون دیوونه میشیم و به هر چی دور و برمون هست گیر میدیم  دیگه عادت کردیم و به هم قول دادیم اگه به هم گیر میدیم ناراحت نشیم 

چونکه بداخلاقی هامون به خاطر درسه .. اصلا کسی فهمید من الان چی چی گفتم؟!!! 

موقع درس و امتحان ما همه ش یا پیتزا یخ زده میخریم و یا رامن (+) میخوریم و غذاهای راحت درست میکنیم که خیلی وقتمون تو آشپزخونه حروم نشه  والا همینطوری ش هم شوشو میگه "تو اندازه ی لعبت بانو کار میکنی گلی جون" 

امروز اومدم خیر سرم آبگوشت درست کنم   وایــــــــــــــ  انقدره بدمزه شد  . شوشو هم به روی خودش نیاورد و دو پیاله خورد بیچاره  اینهمه فداکاری رو من چطوری جبران کنم؟ 


تصمیم گرفتم وقتی که این کلاسام تموم بشه (قبل از اینکه برم شهر مامانم اینا) گردنبند درست کنم برای خواهرام و مامانم و ببرم براشون  تاحالا درست نکردم و اولین بارمه . خدا کنه خوب بشن!  یعنی همین تصمیمم باعث شده که الان درس بخونم ها  . . . اگه خوب شدن، عکس هاشون رو میذارم smile emoticon kolobok


راستی این خونه ی شکلاتی رو میبینین (+) این رو یکی از خواهرهام برام خریده بود  از زنجبیل درست شده . خیلی خوشلمه . ولی انقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر شوشو از زنجبیل بدش میاد خدا میدونه . واسه همین تصمیم گرفتم یه کیک زنجبیلی بخرم براش واسه تفلدش .. چقدر من خوبم 


اینم میز دوران مجردی من (+) چای سبز و عکس برگردون سفید برفی و لیوان آدم برفی و تیله و ... چه مرتب بودم . الان انقدر من شلخته م . نصف لباسم سمت چپه اتاقه  نصف ش سمت راست و نصف دیگه ش وسط اتاق و بقیه هم یا روی چوب لباسی ند یا گلوله شدن توی کشو لباسم  یعنی یه لباس که میخوام پیدا کنم باید تمام این ها رو بگردم .. خیلی خسته کننده س   ما که میندازیمش گردن درس و دانشگاه ... whistling


این کیک هم داستان خودش رو داش . رفتیم خریدیمش (+) بعدش شب ش یادمون رفت بذاریمش توی یخچال ( و از اونجا که خونه رو من همیشه باید بذارم روی 80 فارانهایت از بس سرمایی هستم) خامه هاش خراب شد . شوشو بردش مغازه روز بعد و یکی جدید بهمون دادن مجانی . خیلی باحال بود . 


مثلا خواستم کم بنویسم ها 


×  بعد نوشت (جمعه) : یه کلاس رو پاس کردم و امتحان آخری رو لازم نیس بدم ولی کلاس دیگه م رو باید امتحان آخری رو بدم .. شاید نمره م بره بالاتر انشالله :)


یه درد و دل هم توی ادامه ی مطلب نوشتم .. رمز نداره  

ادامه نوشته

یه جشن به یاد موندنی

راستش شوشو جون میخواس ایندفه فارسی آپ کنه .. ولی من پیش دستی کردم و آپ کردم  صبح ساعت ۶ اینا بود٬ داش میلرزید میگفت حالش خوف نیس  خیلی نگرانش شدم! 

آخه شوشو تا حالا ۳ باره که خیـــــــلی شدید مریض شده! نمیدونم چی چی میشه یوهو اینجوری میشه . داشت میلرزید منم مثل کوالا بهش چسبیدم   چند دقه و گفت دیگه سردش نیس و لالا کرد..

همونطور که شوشو جون گف تو پست قبلی٬ مامان و بابا و خواهرهام و داداشی اومدن خونمون و خونه آشپزخونه ی ما اینجوری شده بود: http://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/hellskitchsmiley2.gif  (من اونی هستم که اون پشت داره گریه میکنه)

 

شب قبلش من و شوشو رفتیم چهارتا ماهی جدید خریدیم (+) با نمکدون و فلفل پاش (؟) جدید (+) و یه عالمه حوله های جدید برای دست خشک کردنشون برای دست شویی (+)
این جاشمعی ها رو هم گذاشتم اطراف خونه (+)

این کدو حلوایی های خوشمل مصنوعی رو هم برای تزیین یه عالمه خریدم (+)

ماشالله خانواده ی بزرگی دارم من  برعکس خانواده ی شوشو که فقط ۳ تا برادرند

روز ۵شنبه صبح ساعت ۹ موبایل شوشو زنگ خورد و گفتند آپارتمانتون کجاس؟ 
منم از تخت پریدم یه شال پوشیدم و همونطور که مثل زامبی  بودم رفتم از خونه بیرون و دیدم ماشین توسی گنده ی بابایی رو و دست تکون دادم مثل دیوونه ها ذوق کرده بودم!!!

هم رو بغل کردیم همگی و رفتیم داخل ... مامان و بابای شوشو هم از شب قبل ش خونه ی ما بودن . آخه بوقلمون رو آورده بودن و چند تا چیز دیگه   آخه من و شوشو خیلی وقت خرید کردن نداشتیم .

من و شوشو هم شب قبلش کلی نشستیم ویدیو دیدیم که چطوری باید بوقلمون پخت!  و روز ۵شنبه شوشو شروع کرد به بوقلمون پختن از ظهر! که شب آماده شد دیگه .

من هم که خواهر هام رو واسه ۵ ماه ندیده بودم کلی ذوق کرده بودم!  و رفتیم بیرون یه قدمی زدیم  همه کوچه خیابون ها هم خلوت شده بود چون همه ی دانشجو ها رفته بودن پیش خانوده هاشون برای جشن شکرگذاری  ... خلاصه با اینکه هوا یکمی خنک بود ولی خوش گذشت   .. رسیدم خونه و دیدم بابای شوشو داره یه جوری نیگام میکنه . منم که دلم ریخت  .. صدام کرد و گفت " تو خانوم خونه ای چرا میری بیرون؟ کی باید غذا درست کنه پس؟ "  راستش خیلی بهم برخورد!  آخه من فقط ۱۰ دقه بیرون بودم! شوشو هم که داشت غذا میپخت دیگه .... بعدش رفتم تو آشپزخونه و اومدن بهم یاد بدن که چطوری باید برنج درست کنم (من و شوشو سالی یه بار برنج میخوریم)  .. احساس میکردم بیشتر مادر و بابای شوشو برای این خونه مون اومدن که فکر میکردم من از عهده ی غذا پختن برای خانواده م بر نمیام ...

به شوشو هم گفتم و اونم دیگه نذاشت از اون روز به بعد کسی بیاد تو آشپزخونه . همه ش میگفت اینجا "ورود ممنوعه" مشغول تلفن  خیلی حال کردم . دیگه کم کم کارا اومد دستم و به خوبی و خوشی گذشت

شوشو یه بوقلمونی درست کرد که همه تو کفِ ش موندن!  انقدره خوف شده بود! 

اینم عکس بوقلمونی که شوشو درست کرد (+)

 من هم "استافینگ" (+) و "گریویی" درست کردم برای بوقلمون  و سالاد و برنج هم درست کردیم  و شوشو ماست (+) هم درست کرد که واقعا خوشمزه شده بود!   اینم عکس بشقابم (+)که برای ۴ روز موند از بس بزرگ بود!

عکس میز (+)

این رو هم مامان شوشو درست کرد (+) خیلی خوشمزه شد ! با sweet potato درست کردن

بعد هم مامانی و بابایی و بچه های کلی هدیه برامون خریده بودن! دستشون درد نکنه  این رو دوتا خواهر کوچیک هام برام خریدن (+) و اینم هدیه ی مامان گلی ست (+) (+) که با سنگ درست شده . و بابایی هم کلی ظرف های چینی کریسمس خردیدHappy Dance و خواهر دیگه م یه گردنبند قلب و یه قلب کاغذی (+)  و خواهر دیگه م یه لباس پولکی مشکی و شلوار توری و داداشی هم برای شوشو یه سری وسایل ورزشی خرید . حالا دیگه میدونین ما چندتا خواهر برادریمmahsae-ali

روز جمعه بیشتر خونه موندیم و حرف زدیم و غیبت کردیم و این چیزا    روز شنبه هم بابا و مامان شوشو بردن ما رو یه پارک (+) که بغل خونمون هست و جوجه کباب رو منقل (؟) درست کردیم و خوردیم . و کلی عکس گرفتیم! smile emoticon kolobok شوشو و داداشی هم رفتن عینک بابام رو درست کنن و تو راه بیشتر ذغال خریدن .  دیگه تا وقتی غذا آماده شد من دیگه منجمد شده بودم!!!   انقدر هوا سرد بود که خدا میدونه!  رفتم تو ماشین نشستم و  نشد کمک کنم وسایل رو جمع کنم ... در عوض تو ماشین با خواهر م کلی درد و دل کردیم . بعدش هم مامان و بابای شوشو رفتن خونشون و ما هم برگشتیم آپارتمان خودمون با خانواده م .

یعنی ما این مدته انقدر چــــــــای خوردیم که خدا میدونه! من و شوشو اصلا چای خور نیستیم!  حتما میپرسین شماها چی چی میخورین اگه نه چای میخورین نه برنج! ل و ل . خلاصه من که بدجور معتاد شدم رفت پی کارش 

 این سه٬ چهار روزی که خانوده هامون پیشمون بودن اصلا من و شوشو نتونستیم حتی با هم حرف بزنیم از بس سرمون شلوغ بود!  انقدر هم دلمون واسه هم تنگ شده بود که خدا میدونه!   صبح ۱شنبه که رفتن٬ من مثل کوالا چسبیدم به شوشو و کلی بغل و بوس ش کردم تا دلم خنک شه!   هه هه عقده ای شده بودم خفـــــــــن . شوشو هم کلی دلش واسه م تنگولیده بود .  دوستت دارم عزیز دلم . نفس من بیدی تو!

شب ش هم شوشو دوستاش رو دعوت کرده بود . منم با اون خستگی نشستم ماکارونی درست کردم و سوپ چینی  دوس ندارم بین ۴ تا پسر بشینم واسه همین از خونه رفتم بیرون . . وقتی برگشتم هم شوشو گفت : گلی چی بگم بهشون که برن؟ من میخوام با تو باشم!!! 

گفتم میخوای خودم بیرونشون کنم: بمیرم کلی دلش تنگیده بود واسه م . خلاصه بعد از ۳ ساعت بند و بساط شون رو جمع کردن رفتن خونه هاشون . گفتم بابا منم شوشو جونم رو میخوام ها!   دیگه نمیشه همه ش با شماها باشه که !

از اون مهمونی تا حالا هنوز خسته س بدنم یکمی . ایشالله کم کم رفع بشه ..  http://eshghamm.blogfa.com 
تازه دوباره امتحان دارم هفته ی دیگه !  باورتون میشه؟ هنوز یه هفته پیش یه امتحان دادم و الان باید بشینم خر بزنم واسه امتحان بعدیم!  عجب بساط یه ها

 

دیشب هم پیتزا سفارش داد شوشو الا فداش

 

پ ن : مرسی شوشو عزیزم که انقدر کمک کردی!!! نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم  تو بهترینی!


پ ن ۲ : این شکلات صورتی (+) رو خواهر ۵ ساله م بهم میده و میگه برات نگهه ش داشتم این ۵ ماه!  منم همونطور که دارم میخورمش خواهرم میگه: این از عروسی اون دوستته که ۷ ماه پیش بود ها!  بعد هم داداشم میگه: اِه این رو که داده بود من برات نگه دارم و منم گذاشتم ش زیر زمین و آخرین باری که دیدمش یادمه روش یه عنکبوت بود و یه عالمه تار عنکبوت!   ....

پ ن 3: سال دیگه فقط 2 ماه شوشو رو میبینم .. به خاطر درس و دانشگاه  .. الان هم دنبال اینم که یه اتاق بگیرم با چندتا دختر برای سال دیگه .. خدایا به امید تو :)


پ ن 4: یعنی من بانمک ترین شوشو ی دنیا رو دارم ها! تاحالا فک کنم 11 تا ایمیل زده بودم تو این مدته اما جواباشون رو نمیداد .. منم یه روز بهش گفتم که دوس دارم ایمیل هام رو جواب بده . امروز نشسته همه رو جواب داده و فرستاده  الا فدات

Wedding and Thanksgiving

Salam everyone! 

So today's blog entry will be written by me, Shushu, and is a special English-only entry. :) So, on Sunday, we were invited to a wedding ceremony of a friend of my family. He was marrying a girl that had been introduced to him by my father and mother. Her family was actually a part of our hajj caravan many years ago, and so I knew both the bride and groom. Goli joon doesn't particularly like the groom, so it was very kind of her to still come to the wedding - not to mention the fact that she hasn't been feeling very well. The ceremony took forever to get started! We were waiting for about three and a half hours just for the bride and groom to show, but they finally showed and we finally ate! YUMMY! I had my two favorite foods to eat: Ghorme Sabzi and Ghaimeh! Yummy They also had cake, but I didn't have any of the cake. It had apple in it, and Goli joon said it wasn't that delicious, so I'm not worried.


This Thursday, Goli's parents are visiting us! We're both so excited. We're planning on cooking turkey for them and also roasting a chicken. So much food in so little time: I'm excited! I'm also really excited because Goli's little sisters are coming and they are the cutest girls ever! They're so nice and everything that they say is so funny! They make me laugh a lot and I really like seeing them. My brother-in-law is also coming and he's a very good guy too and we usually work-out together.

So yesterday, we sat and watch soo much Pavarchin and Shabhaye Barare. It was hilarious. I have never seen a lot of Mehran Modiri's shows: the only one's I've seen all the way through were with Goli joon. I've seen Marde 1000 Chehre, Marde 2000 Chehre, and we're watching Ghahveye Talkh right now. I really want to see all of Pavarchin and Shabhaye Barare.

Have you seen Shabhaye Barare? It's hilarious! There's one part where the soldier, Dubarara, has gone to a drug dealer and is buying drugs, except its called "Garde Nokhod" and after he uses it, he's like "Man magas bidam" and sticks to the wall. So funny!


Anyway, I have to go now: I am visiting a friend who came from Iran a few weeks ago and I won't get a chance to see him because he's leaving today.


Goli jooon I love you always :)

استرس به توان صد


موهام جلوش اینجوری بود (+) خیلی بلند! بعدش دیشب کوتاهش کردم شد اینجوری (+ یعنی الان درست تا ابروهام هست جلوی موهام .

عکس هاش رو هم واسه مامانم اینا فرستادم همه خیلی تعریف کردن  هر کی خواس بیاد پیش خودم موهاش رو کوتاه کنم 


شوشو: موهات چه عوض شده

گلی: آره دیگه .. بیکار بودم 

شوشو: صاف ش کردی نه؟ خیلی قشنگ شده!

گلی: صاف؟!!! 

شوشو: پس چه کارش کردی؟ خوب شده 

گلی: جلو سرم رو کوتاه کردم 

شوشو: آهـــــــــــان! میگم یه تغییری کردی 


امتحانم فرداست و جمعه . هی وسط درس خوندن گریه م میگیره!  از بس هیچی بلد نیستم . وای خدا به دادم برس که خیلی بیچاره! 


الان شوشو درست 3 روزه که چسبیده به این wii  و همه ش داره "زلدا" بازی میکنه! بدون توقف! wow! عجب حوصله ای .

منم امتحانم تموم بشه این جمعه خیلی میخوام برم فیلم "Pride and Prejudice" رو ببینم برای شونصدمین بار!  دلم هوس فیلم های قدیمی کرده 


التماس دعا .. دعا کنید حداقل قبول شم 


- قالب جدیدم مبارک . امیدوارم راحت لود شه 


کمی طولانی ولی بخونین :دی


ابروهام شده سیبیل رستم به قول یکی   از دست درس و دانشگاه دیه  . واسه آدم وقت که نمیذاره .  حالا یکی این رو بخونه فکر میکنه من چقدره هم درس خونم!  بگم خدا چی کار کنه بابای اونی رو که دانشگاه رو درست کرد! 

خوب این مدته من خواستم پیتزا درست کنم . اما از اونجا که شوشو رشته ش یه چیزی هست که همه ش عکس های آدم های مریض و اعضا داغون بدن رو میبینه  ما هم هواسمون نبود چشممون خورد به یه عکسی که حالمان تقریبا بالا آمد! یعنی دیگه از پیتزا زده شدم خفـــــــــــــــــــن  گفتم شوشو! من تازه قول داده بودم دست پخت پیتزا بذارم تو وبلاگمون! این چه عکسیه آخه؟ (کلی گریه و زاری و این چیزا)

برای همین من اصلا نمیرم طرف شوشو وقتی کتابش بازه یا داره سر لپ تاپ ش درس میخونه  . خلاصه .. ولی حالا یه مدت بگذره فراموش میکنم و درست میکنم این غذای خومشـــزه رو 



ولی به جاش یه غذای دیگه درست کردم . که بیشترش حاظریه ولی خیلی خوب شد . یعنی من که خیلی خوشم اومد! عکس هم گرفتم که بذارم 

این بعضی از مواد لازمش هست (+

- مریم گلی 50 گرم (یه نوع برگه . میتونید از جعفری یا نعنا یا ریحون هم استفاده کنید) 
- گردو 50 گرم
- 2/3 پیمانه روغن زیتون اصل (یا کمتر)
- یکم سیر
- پنیر پارمزان 50 گرم 
- 5 گرم یا همون یه قاشق چای خوری نمک

این ها رو یا میتونین توی هاون بکوبین و کم کم روغن زیتون رو اضافه کنید . یا توی همزن بریزین و میتونین بذارین کاملا له بشه یا کم به هم بزنین تا کاملا نرم نشه . مال من اینجوری شد (+) آبکی هم باشه خوبه 

 و در کنار یکمی سویس سرخ کنین (+) میدونم خیلی ها خام میخورن ولی من دوس دارم تفت بدم 

 و بعد بذارین لای نون ساندویچی و نوش جان کنید! http://oshelam.persiangig.com/image/zarde%20kochik/cakesmileyn.gif

اینم عکس ساندویچ ش (+) من پنیر پیتزا هم اضافه کردم از بس عاشق پنیرم! 

بقیه ش رو هم بریزین توی یه ظرف (+) و میشه با غذاهای دیگه خورد مثل با تخم مرغ !!!!! برای دو هفته میشه تو یخچال نگه داشت



چند روز پیش تو ماشین (رفته بودیم بیرون) 

گلی: من اصلا نمیدونم چرا هر چی بخورم هیچیم نمیشه! یعنی نه دلدرد نه هیچی ها!  اصلا هیچ غذای خراب و کثیفی رو من اثر نمیکنه

شوشو: خوب اینکه خیلی خوبه 

گلی: آره ولی آدم خسته میشه دیگه! ... بادمجون بم آفت نداره .. 

شوشو: (ذوق میکنه یوهو و یه جوری هیجان زده بهم نگاه میکنه) میدونی باید چه کاره بشی تو ؟!!

گلی: نه! 

شوشو: پیش مرگ! 

گلی


- این کتاب رو دارم میخونم (+) خیلی خوبه به فارسی میشه "هنر شاد بودن" فکر کنم! اگه شد حتما بخرین و بخونین از دالی*لاما هست! 

- میدونم خیلی زود آپ کردم  :|

- من بازی وبلاگی میخوام

- چقدر عاشق این فصل پاییزم . همه درختا شدن مثل طلا و یاقوت ! چه خوش سلیقه س این خدا 


دوست دارتون،
گلی خانومی 

ادامه نوشته

وال مارت، گودويل و پاپا جان

سلام به همهگي!


شوشوام و تقريبا هر دفعه نوبته من ميشه آپ كنم طولش مي دم!....ببخشيد...امسال خفن درسا سنگينن و خيلي وقت ندارم. ولي قسم به اوني كه منو به گلي رسوند، من فقط براي گلي اينو مي خوام جدي بگيرم.


ديشب رفتيم والمارت. يه مغازه هست كه خيلي بزرگه و تقريبا همه چيز توش پيدا ميشه. تازه بزرگترش كردنو شروع كردن غذاهم مي فروشن. حمص خريديمو ديشب خفن زديم تو رگ (به قول معروف...يا غير معروف...). خيلي خوب بودددددد...


٢شب پيش رفتيم يه مغازه به اسم "گود ويل"... انگار ١٩٨٠ بوديم ... مرده اونجا اعصاب نداشت. خيلي پررو و بداخلاق بود. اگه بوداي گلي (اسم من براي گلي جون....فقط خودش نميدونه بهش مي گم "بودا") نبود، به مرده چندتا فحش ميبستم. خوب شد بود گلي :) .... هيچ توقع نبايد داشته باشيم :)


امروزم كه براي گلي پيتزا گرفتم. خودمم رفتم دويدم تا نفس نداشتم. خيلي وقته ورزش نكرده بودم ولي خوب آدم بايد يه روزي شروع كنه. :(


ميدونم آپم خيلي جالب نيستن . به قدر گلي من نويسنده خوبي نيستم. ولي خوب سعيمونو مي كنيم. به گلي گفتم يه روزي بايد كتاب بنويسه: من حتما ميخونمش. :) مطما هستم همه دوستاني كه اين بلاگ هم مي خونن، كتاب گلي رو  :) به اميد روزي كه گلي كتاب بنويسه...


 I love you with all my heart my sweet, sweet flower. Your sweet embrace is like a cloud of warm, soft bliss. Your voice is the singing of angels and your face is God's masterpiece. My heart beats for you, and will not beat without you. My breath whispers your name when you are gone, and I only catch it when you return. You are the shining example of purity, goodness, and beauty. May God keep us together until our last dying breath, as we whisper our undying love to the winds.


God bless you and our dear readers. :)