در  زندگی افرادی هستند که مثل قطار شهربازی اند، از بودن

 با آنها لذت می ‌بری ولی با آ نها به جایی

نمی‌رسی.  

 

  

 

 

 

paiiz89.N

 

رهایت نمی کنم

 
          
  
روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم. شغلم ‏را، دوستانم را، زندگی ام را!
به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا ‏صحبت کنم. به خدا گفتم: آیا می‏ توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری؟
و جواب ‏او مرا شگفت زده کرد.
او گفت : آیا درخت سرخس و بامبو را می بینی؟
پاسخ دادم : بلی.
فرمود: ‏هنگامی که درخت بامبو و سرخس را آفریدم، به خوبی از آنها مراقبت نمودم. به آنها نور ‏و غذای کافی دادم. دیر زمانی نپایید که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فرا ‏گرفت اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع امید نکردم. در دومین سال سرخسها بیشتر ‏رشد کردند و زیبایی خیره کننده ای به زمین بخشیدند اما همچنان از بامبوها خبری نبود. ‏من بامبوها را رها نکردم. در سالهای سوم و چهارم نیز بامبوها رشد نکردند. اما من ‏باز از آنها قطع امید نکردم. در سال پنجم جوانه کوچکی از بامبو نمایان شد. در ‏مقایسه با سرخس کوچک و کوتاه بود اما با گذشت ۶ ماه ارتفاع آن به بیش از ۱۰۰ فوت ‏رسید. ۵ سال طول کشیده بود تا ریشه ‏های بامبو به اندازه کافی قوی شوند.. ریشه هایی ‏که بامبو را قوی می‏ ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نیاز داشت را فراهم می ‏کرد.
‏خداوند در ادامه فرمود: آیا می‏ دانی در تمامی این سالها که تو درگیر مبارزه با ‏سختیها و مشکلات بودی در حقیقت ریشه هایت را مستحکم می ‏ساختی. من در تمامی این مدت ‏تو را رها نکردم همانگونه که بامبوها را رها نکردم.
‏هرگز خودت را با دیگران ‏مقایسه نکن. بامبو و سرخس دو گیاه متفاوتند اما هر دو به زیبایی جنگل کمک می کنن. ‏زمان تو نیز فرا خواهد رسید تو نیز رشد می ‏ کنی و قد می کشی!
‏از او پرسیدم : من ‏چقدر قد می‏ کشم.
‏در پاسخ از من پرسید: بامبو چقدر رشد می کند؟
جواب دادم: هر ‏چقدر که بتواند.
‏گفت: تو نیز باید رشد کنی و قد بکشی، هر اندازه که ‏بتوانی… 
 
paiiz89.Y


آموخته ام که...

 

 

 

آموخته ام که پول شخصیت نمی خرد. 

  

آموخته ام که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم . 

   

آموخته ام که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد.    

 

آموخته ام که هیچ کس کامل نیست همانگونه که من کامل نیستم .  

 

آموخته ام که تنها گذشت می تواند به دوستی عمق و معنا ببخشد.   

.

آموخته ام که تنها با بخشیدن  دیگران می توانم به آرامش روحی برسم .    

 

آموخته ام که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند .   

 

آموخته ام که این ایمان وعشق الهی است که زخمها را شفا می دهد نه زمان.  

  

آموخته ام که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد .  

 

آموخته ام که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد .  

 

آموخته ام که نفرت آئینه دل را سیاه می کند همانگونه که محبت به آن جلا می بخشد.  

 

آموخته ام که هیچ کس مثل من فکر نمی کند اما من می توانم به افکار دیگران احترام بگذارم . 

 

آموخته ام که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم .  

 

آموخته ام که بهترین موقعیت برای نصیحت تنها یک زمان است؛ و آن وقتی است که از شما  

خواسته شود. 

  

آموخته ام که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است.    

آموخته ام که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد.  

   

آموخته ام که دوستان واقعی جواهراتی هستند که به دست آوردنشان راحت اما نگهداشتنشان سخت است.   

 

آموخته ام که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند.   

 

آموخته ام که ثروتمند آن کسی نیست که مال بسیار دارد بلکه آن کسی ست که به کمترین ها قانع و خشنود است.  

 

آموخته ام که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس دلیلی ندارد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم.   

 

آموخته ام که زندگی سناریویی ست که من می توانم با ایفای ماهرانه و زیبای نقش خود اثری  باشکوه وماندگاراز خود  در ذهن زمان باقی بگذارم.  

 

آموخته ام که زندگی را از طبیعت یاد بگیرم ؛ چون بید متواضع باشم؛ چون سرو راست قامت، چون صنوبر صبور؛ چون بلوط مقاوم، چون رود روان، چون خورشید با سخاوت، چون ابر باکرامت، چون کوه استوار، چون اقیانوس آرام و چون مهتاب روشنی بخش باشم.   

 

وبا لاخره آموخته ام  معنی زندگی و امید به آینده در جلوه های دنیائی آن نیست بلکه به شکوه انتظاری ست که  قلبم را تسخیرکرد. 

  

 

paiiz89.Y

تو

 

تو باش ، نه به این خاطر که در این دنیای بزرگ تنها نباشم   

 

تو باش ، تا در دنیای بزرگ تنهاییم ، تنها ترین باشی ... 

 

 

  

 

 

 

paiiz89.Y 

 

 

 

 

 

 

 
خدا در بیا بانهای خالی از انسان نیست ...

خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست ...  

خدا در مسیری است که به تنهایی آن را سپری می کنی نیست ....

خدا آنجا نیست ...

به دنبالش نگرد.  

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست...

در قلبی است که برای تو می تپد ...  

خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد ...

خدا آنجاست ...  

خدا در خانه ای است که تنهایی در آنجا نیست ، در جمع عزیز ترین هایت است ...

خدا در دستی است که به یاری می گیری ... 

 

در قلبی است که شاد می کنی ...

در لبخندی است که به لب می نشانی ...

خدا در دیر و بتکده و مسجد نیست ... 

 

لا به لای کتاب های کهنه نیست...

این قدر نگرد. 

 

گشتنت زمانی است که هدر می دهی ...

زمانی که می تواند بهترین ثانیه ها باشد. 

 

 

 

paiiz89.N

 

هیچ وقت تو دنیا آرزو نکن جای کسی باشی چون اگه آرزوت برآورده بشه جای تو  

    

 توی دنیا خیلی خالی  

 

 

 

 

 

 

 

  

paiiz89.Y

  

                                                                                                                                

در رهگذار باد

  

  

 

در رهگذار باد 

بعد از تو در شبان تیره و تار من 

دیگر چگونه ماه 

آوازهای طرح جاری نورش را 

تکرار می کند 

بعد از تو من چگونه 

این آتش نهفته به جان را 

خاموش میکنم ؟ 

این سینه سوز درد نهان را 

بعد از تو من چگونه فراموش میکنم ؟ 

من با امید مهر تو پیوسته زیستم 

بعد از تو ؟ 

این مباد 

که بعد از تو نیستم 

بعد از تو آفتاب سیاه است 

دیگر مرا به خلوت خاص تو راه نیست 

بعد از تو 

درآسمان زندگیم مهر و ماه نیست 

بعد از من آسمان آبی است 

آبی مثل همیشه 

آبی

 

 

 paiiz89.Y

 

 

               

                    مردان بزرگ اراده دارند و مردان کوچک آرزو... 

  

 

          

 

paiiz89.Y

 

               غروب شد...خورشید رفت... 

 

                    آفتابگردان دنبال خورشید می گشت... 

 

                                 ناگهان ستاره ای چشمک زد... 

 

                                              آفتابگردان سرش را پایین انداخت...  

 

                                                                         آری گلها خیانت نمی کنند. 

 

 

 

 

 

 

 

 paiiz89.Y

 
  
نیچه :    
 
آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفته ای ، 
 
 آشفتگی من از این است که دیگر نمی توانم تو را باور کنم!  
 
 
 
paiiz89.N